Saturday, June 30, 2012

نسبتی نزدیک

تو با دنیا
چه صنمی داری
که وقتی نیستی
آوارش بر سرم می ریزد؟
نه
تو قطعن
با خدا نسبت داری.


سعید شجاعی

چشم هایت


چشمهای تو 
خوب بلدند چه طور معجزه کنند.
کافی ست 
چند لحظه نگاهم کنی
تا باورت شود.


سعید شجاعی


هر شب شام آخر است

شامم را خوردم
سیگار هم کشیدم
حالا
فقط مانده ام که تو را ببینم
و بمیرم.
حواست باشد
که نوح نیستم
من
مسیح چشم های تو هستم.


سعید شجاعی

به آخر می رسم

بی تو
شبیه جمعه ام
تعطیل و دلگیر.


سعید شجاعی

دامنه دارد

همه چیز
زیر سر خداست.
انسانی که
با دردهای مادرش متولد شود
چه دلیل منطقی ایی
وجود دارد که دنیا او را بی درد بمیراند؟
این آفرینش
از پایه با درد بنا شده.

سعید شجاعی

عدد نحس

من
به تنهایی
یک فرد
منحوسم.
تو
باشی
زوج
و خوش یومن
می شوم.


سعید شجاعی

لمس یک نگاه

یک نمای بسته از
تو
به تمام
نماهای عمومی جهان می ارزد.
از آینه ات بپرس.

سعید شجاعی

اول تو بودی بعد باران آمد

چند شبانه روز است
خیس از رویای تو
یک آسمان را 
تر
کردام.
دنیا را که سیل برد
تو را 
چه چیزی خواهد آورد؟


سعید شجاعی

اکتشاف

تو
به تنهایی
زیباترین شعر جهانی.
کامل ترین عاشقانه ی دنیا
با تو
شکل می گیرد.



سعید شجاعی

Friday, June 29, 2012

نیکوتین

بنوش مرا
حالا که از
چای و قهوه ات
تلخ ترم.


سعید شجاعی

تا همیشه

نمی گویم
حالا که می خواهم ات نیستی.
من
همیشه تو را کم می آورم.


سعید شجاعی

سردم است

درست است که تابستان
گرم و تب دار است.
درست است که خورشید بی رحمانه
می سوزد.
ولی
گاهی سردم می شود
و به زیر پتویی می خزم
که عطرت را
 همراه با
یک دنیا خاطره در خود دارد.


سعید شجاعی

سیگارم

معشوق من زنی ست
که با هر کامی
خاکستر می شود
در مقابل چشمانم.

سعید شجاعی

جایم خالی

پشت بی قراری ثانیه ها
پنهان می شوم.
 جایی که نه دستان خدا به من برسد
نه خودم.
من به تنهایی یک جای خالی ام.


سعید شجاعی

دستت

تو را که به دست نمی آورم
من هم از دست می روم.


سعید شجاعی


Thursday, June 28, 2012

ورود من ممنوع

این همه اتوبان
خیابان های یک طرفه.
نه
چشمم آب نمی خورد
این مسیر های مغرور
مرا به تو برسانند.


سعید شجاعی

آخر کار

بردار
پای دیوار
بین تکرار
زیر اجبار
درد بسیار
مثل بیمار
مرگ مرگ است.
چه فرقی می کند وقتی
شدی انکار.


سعید شجاعی

آسمان ابری

ابرهای دنیای من
همه عقیم هستند.
به رعد و برق شان نگاه نکن.
قطره ای در چنته ندارند.


سعید شجاعی

آخرین سقوط

انگار کسی جز من
سقوط این کهکشان فرسوده را
 متوجه نمی شود.
من
لحظه به لحظه ی از هم پاشیدنش را
در وجودم حس می کنم.


سعید شجاعی

طعم خوشبختی

هیمن حالا که گرم و تب داری
امنیت و آرامش را در آغوشم مزمزه کن.
سرد نشو
از دهن می افتم.


سعید شجاعی

نوش دارو های بعد از مرگ

وقتی مرگ پایان درد های من نیست
چرا سراغ
نوش داروی بعد از مرگ می روی؟
اینبار بمان
شاید به کل
درمان شدم.

سعید شجاعی

خود فریبی

خیلی خونسرد
شانه بالا می اندازم تا بگویم
نیست که نیست.
و در مرز رد شدن از تو
رسوا می شوم که مثل سگ دروغ گفته بودم.
بند به بند پاشیده می شوم.

Wednesday, June 27, 2012

سدی شکسته

حالا چه کنم 
با طغیان این همه احساس؟
رفتنت سراسر
درد بود و درد
و به هیچ زبانی هم ترجمه نمی شود.
چه طور به احساسی که مرا در خود
حل می کند جای خالی تو را توضیح بدهم؟


سعید شجاعی

عصب کُشی

عصب های روحم از هم گسسته شد
بس که درد بردند و آوردند.
حالا دیگر چیزی حس نمی کنم.
نه تو را
نه خود را
نه زندگی را.


سعید شجاعی

خواب هم نمی برد

این روزها
خواب هم آمدنی نیست
رفتنی شده است.


سعید شجاعی

بوی خون

پشت این همه سکوت
حادثه ایی در کمین است.
اتفاقی که
تمام مرا
سلاخی خواهد کرد.
از این ثانیه ها
بوی خون می آید.


سعید شجاعی

Tuesday, June 26, 2012

بی حواسی

سیگار هم دیگر پاسخ گو نیست
وقتی
با تمام حواس پنجگانه ام
درد می کشم.

سعید شجاعی

زنگ نقاشی

مونالیزای دیگری خلق می شود
اگر تو مدل نقاشی ام باشی.
نقاش خوبی نیستم
تو خیلی زیبایی.


سعید شجاعی

آب و آتش

نه کبریت لازم است
و نه فندک.
وقتی می شود
با باران و دریا
آتش گرفت و بی دود
خاکستر شد.


سعید شجاعی

اقیانوس خزر

دیگر به خزر نگویید دریا.
بس که پای درد های دلم نشست
برای خودش اقیانوسی شده.


سعید شجاعی

Monday, June 25, 2012

تقویم بی تاریخ

ساعت ها چه سراسیمه در حرکت اند
روزها چه بی حوصله خط می خورند.
من 
از تقویم هایی که تو را با خود نمی آورند
از تقویم های بی تاریخی که خالی از 
حادثه ی چشمان تو هستند
من از هر چیزی که با تو نسبت
ندارد 
بیزارم.

سعید شجاعی

کابوسی بی رحم

کابوس هایم در خواب
باور پذیر تر از
کابوس های بیداری ام شد.
می خواهم تا ابد بخوابم.
احتمال آمدنت 
در خواب بیشتر است.


سعید شجاعی

آمد،زد،رفت

باد پیچید.
به در بسته خورد
و زخمی از پنجره خارج شد.
رویا هایم را
بر دوش کشید و برد.

سعید شجاعی

شب سیاه

شب از شعر هایم 
لبریز است.
ببین چه تاریک است.

سعید شجاعی

پراکنده

ترک برداشت و
تکه تکه شد.
قلبم
خودم 
خدایم.


سعید شجاعی

بی عنوان

در هجای نام تو
اسم و شهرتم را از یاد بردم.
حالا در آینه
مردی میبینم
که چهره اش آشناست
و میدانم که قدیم
خوب می شناختمش.


سعید شجاعی

Sunday, June 24, 2012

تیر تیر تیر

سرم را بالا می گیرم
انگار نه انگار.
دوباره
درد تیر خلاصم
تیر می کشد در جانم
که من در تیر پیر شدم.
دوباره سرم سنگین می شود
از این انگارِ بی انکار.


سعید شجاعی

چتر سیاه

بغضی محسوس
در این عاشقانه های 
بی تو
شکل گرفته
که هر لحظه میل بارش دارد.
چتر
 یادتان نرود
هوای چشمانم
به شدت ابریست.


سعید شجاعی

بهانه بازی

الکل بهانه بود.
مرا چشم های 
تو
می گرفت.


سعید شجاعی

قافیه باز

منم که میان واژگانت
نه نوشته می شوم
و نه خوانده خواهم شد.
تویی که ضمیر
آشکار شعرهای منی.


سعید شجاعی

باورت دارم

باورم می کنند.
روزی باورم می کنند
که امروز
چه گونه به شب خواهم رسید.
روزی
درد را
باور می کنند.


سعید شجاعی

فراموشی

روی تمام کلمات
غبار گرفته ام
پرده ی سکوت می کشم
و می گذارم در گنجه ای خاموش.
من
محکوم به فراموشی هستم.


سعید شجاعی

Saturday, June 23, 2012

بی پرده

پشت پرده ایی که می گفتند
خدا آنجاست
چیزی جز
آینه ایی ساده نبود.


سعید شجاعی

کلوز آپ

تصویر تو
نمایی
کلوز آپ
از آرزوهای من است.


سعیدد شجاعی

غیبت زد

نگاه کن
همه چیز سر جای خودش است
حتی جوراب هایم.
فقط تو نیستی.


سعید شجاعی

ساحلم باش

آدمی که غرق شود
قطعن می میرد.
چه در دریا
چه در رویای تو.


سعید شجاعی

آخر شاهنامه

آیا هنوز آخر شاهنامه ها
خوش است؟
به من بگویید آیا هنوز
سهراب به اشتباه پدر می سوزد؟
هنوز هم
تمام نوش دارو ها بعد مرگ خواهند رسید؟
هنوز هم
صفحه هایش
آغشته به خون سیاووش است؟
جایی هست که
تنهایی رستم وزجه های تهمینه
اندکی کم شود ؟
هنوز هم بیژن و منیژه 
عاشق هم می شوند؟
هنوز هم 
چو ایران نباشد
تن ما هم باید مباد؟
شما قسم بگویید
کجای این شاهنامه خوش است
که بشود به آن دل بست؟
روزگار ما
آخر ندارد.
خوشی هم همین طور.

سعید شجاعی

معلق

زمین زیر پایمان را
دزدیدند
هنگامی که ما
سر به هوا
به دنبال
رویاهامان بودیم.


سعید شجاعی

Friday, June 22, 2012

بر "دارم

به خدا نه
به خودم نه
به تو ایمان دارم.
من تو را کم دارم.


سعید شجاعی

یک دو سه

بعد از رفتن تو
این در همیشه باز ماند.
بعد از رفتن تو
چشم هایم بسته شد.
و من
نفس هایم را نشان میکنم
که در چندمین نفس
خواهی آمد.
ریاضیاتم خوب نیست.
لااقل به همین بهانه
زودتر بیا.


سعید شجاعی

امروز

ما در گذشته
 پیر شدیم
به پای آینده ایی که 
هرگز نیامد.


سعید شجاعی

گیر کار من

دیشب فهمیدم
مشکل از ستاره شمردن هایم نیست.
راز بیداری ام
از بالشتم است
که نه گیسوی کمند دارد
نه دست های نوازش گرانه
نه لب های شیرین
نه صدایی دلنشین
و نه آغوشی باز.
مقصر تمام بی خوابی هایم
بالشتم است
که
تو
نیست.


سعید شجاعی

Thursday, June 21, 2012

یار دبستانی من

ما تمام کودکی هامان را
کوچه گرد بودیم.
حالا بزرگ شده ایم
و چه تلخ
خانه نشین مان کرده اند.


سعید شجاعی

یادگاری

رفت
ولی
تمام یادش را
به یادگار گذاشت.


سعید شجاعی

اعتراف

ساده بگویم
بی هیچ تمثیلی.
من از خانه ای می ترسم
که هیچ کس در آن به انتظارم
نباشد.
مگر در و دیوار
چه قدر می توانند
سنگ صبورت باشن؟
چه قدر  بالشت را در آغوش بگیری؟
اعتراف می کنم
 که این سبک تنهایی
مرا می ترساند.


سعید شجاعی

ستاره ها

400 بیلیون
دقیقن همین مقدار را
از ستاره های این کهشان شمردم
ولی باز خوابم نبرد.
باید سفارش دهم
تلسکوپی در کنج اتاقم بسازند
که از کهکشان های
همسایه هم
کمک بگیرم.
بلکه خواب
دعوتم را
استجابت کند.

سعید شجاعی

قانون جنگل

چه متمددانه
چه مدرن
قانون جنگل را رعایت کردی.
رفتی
پیش از آن که ترک شوی.
کشتی
پیش از آن که کشته شوی.
حالا برو
مرگ این مرد
دیدنی نیست.


سعید شجاعی

با احتیاط

از کنار آدم ها
باید با احتیاط رد شد.
گاهی با یک نسیم ساده
تمام شالوده ی شان
از هم می پاشد.


سعید شجاعی

ولی حالا چرا؟

متاسفم
دیر آمدی ای مرگ.
هر چه داشتم
دنیا قبل از تو
به تاراج برد.


سعید شجاعی

خراب شود این شهر

سیمان و آهک
ماهیتی شوم دارند.
کاه گل همیشه
مهربان تر بود.




سعید شجاعی

همه چیز قی می شود

امروز صبح
تمام دورغ ها و فریب هایی که خورده بودم
و به خودم خوراندم را
از گلویم قی می کنم.
بل باز شود
راه نفس هایم.
مردی در آینه چه ساده
به حماقتم
لبخند می زند.

سعید شجاعی

در شبی بارانی

خوشبختی ام را
در همان شبی که
باران می آمد و
من خوابیدم
گم کردم.
نمی دانم 
در کدام ساحل 
دریا
با موج هایش
پس می زند
خوشبختی ام را.


سعید شجاعی

خدایی میکنم


نه دل به جاده می سپارم
نه به ماه.
امشب
بزمی دارم
در خودم
و از تمام زخم ها
و دردهایم
دعوت به عمل آورده ام.
امشب از
دغل الباب خواب
در پشت پلک هایم خبری نیست.
حتی از طبل بد صدای بی عاری
کوچه ی علی چپ
و
از وز وز آینده های روشن در گوشم
خبری نیست.
امشب تا چشم کار میکند
فقط منم
که چشم در چشم
گذشته هایم نشسته ام.
امشب
بساط ما جور است
از حسرت های رنگارنگ
در طعم های مختلف.
امشب
هر آن چرا که از دست دادم
چه پرشور
در مقابل دیدگانم
به رقص می آید.
من امشب
خدای خودم هستم و بس.
با دنیا
دیگر
کاری ندارم.
امشب
بزمی در من است
تماشایی تر و برتر از
هر فریب و دروغی.
باشکوه شده ام
چه قدر این خدایی
به من می آید امشب.


سعید شجاعی

Wednesday, June 20, 2012

نزدیک همین کهکشان

بیا امشب
آسمان را با هم رسد کنیم.
بیا به اخترک
ب 612
نگاهی کنیم.
ببینیم مسافر کوچولو برگشته است یا نه؟
حال گل سرخ اخترکش را بپرسیم.
اصلن بیا برایش بره ای بکشیم
و به عنوان چشم روشنی ببریم.
بیا از زیر سایه ی خورشید
پاورچین پاورچین 
رد شویم 
و بر مدار
زحل
گرگم به هوا بازی کنیم.
یا در جوار مشتری سیگاری دود کنیم.
چای هم بگذار
در اورانوس بنوشیم.
چای در هوای سرد می چسبد
آن هم چای محلی خودمان.
اصلن بیا
برویم 
ببینیم چوبین بزرگ شده است
یا نه؟
از مادرش بپرسیم که نمی خواهد برایش آستین بالا بزند؟
ما حنایی در مزرعه داریم که دختر بسیار مناسبی ایست.
هر چه باشد
با هر بهانه ایی هم که شده
امشب بیا.
فقط بیا.


سعید شجاعی

لاس وگاس

چشم های تو
لاس وگاس من است.
تمام خودم را
می بازم.

سعید شجاعی


زیبا

تعبیر زیبایی
با دیدن تو 
دگرگون می شود.
همین بس
که دیگر 
هیچ چیز به چشم نمی آید.


سعید شجاعی

دنیایم را تکان داد

چه کشف بی نظیری.
افسوس
که چند قرن کم دارم
برای هر روز دیدنت
و رمز گشایی 
از این همه زیبایی.


سعید شجاعی

رقص شمع

وقتی بی حوصله ای
وقتی کلافه ای از همه دنیا
من دست به دامن نامه ایی میشوم
که انتهایش بنویسم
در هر وضعیتی که باشی
دوستت دارم.
بعد کمی آن طرف تر از
چای نیم خورده ات
می نشینم
تا دوباره
نگاه تو با به من لبخند بزند
و ببیند
 تمام خانه را شمع روشن کردم.


سعید شجاعی

Tuesday, June 19, 2012

آلزایمر

وقتی که بیماری قرن
آلزایمر باشد
چه انتظاری داری
 که از یاد نروی؟
تنها  نمانی؟هااا؟


سعید شجاعی

شبیه لالایی

امشب برای
شعر و شراب
برای سر دادن آواز
برای سرودن ترانه ایی بر رو ماه
برای پک زدن به آخرین سیگار
برای هیچ چیز وقت ندارم.
امشب
می خواهم برای پسرم
قصه ایی بسازم
که با خیالی آسوده و ایمن
به خواب برود
تا مبادا جایش را خیس کند.
تا مبادا دردهایم را باور کند
و بفهمد که دنیا
 بی رحم تر از گرگ قصه هاست.
او هنوز کودک است.
آنقدر کودک و معصوم
که هنوز به دنیا نیامده.
امشب حتی برای گریستن هم
وقت ندارم.

سعید شجاعی

فریب بود

همه دروغ می گویند.
بهشت یعنی تو
یعنی لمس آشنای تنت
یعنی لب های تو.
دقیقن همان جایست 
که مرا به آغوشت می خوانی
و تمام تنم با نوازش دست های تو
شکفته می شود.
بهشت یعنی تو
وقتی که با لبخند نگاهم میکنی.
همه فریب خورده بودند
و نمی دانستند
که بهشت در آغوشم 
آرام به خواب رفته است.



سعید شجاعی

بنوشم

شک نکن
تا جرعه ی آخر سر بکش مرا. 
 تنها با نگاه تو
دوباره لبریز می شوم.



سعید شجاعی

معجزه ای فراموش شده

خدا در چُرت روزانه
معجزه را از یاد برده بود.
حالا
ابراهیمم
که نمیدانم
با خون خشک شده ی
اسماعیل
بر دستانم چه کنم.


سعید شجاعی

در دفتر سکوت

سکوت می کنم
به احترام شعر های کالی که هرگز نرسیدند
سکوت می کنم
به احترام لحظه هایی که با من گذشتند
سکوت می کنم
به احترام دفتری که هرگز به خطم معترض نشد
سکوت می کنم
به احترام خوابی که آسوده به چشمم نیامد
سکوت می کنم
به احترام رویایی که گم کردم.
به احترام ریاضیات
که هرگز نفهمیدم معادله ای بی جواب بودم.
به احترام تمام دردهایم
که روی درد های بشریت می گذارم.
باید این بار 
مدتی بیشتر از صد سال سکوت کنم
به احترام نقطه چین هایی که هرگز با اسم من کامل نمی شدند.


سعید شجاعی

انتظار

هر شب
رو به روی فردا می خوابم.
من هم مسافری دارم
که شاید همین فردا
به دیدنم آمد.


سعید شجاعی

Monday, June 18, 2012

نا کوک


سازم را کوک می کردم
بی که بدانم
این منم
که کوک نیستم.



سعید شجاعی

گور دسته جمعی

تمام آرزوهایم
مرده به دنیا آمدند.
و من نمیدانستم
دنیا چیزی جز
یک گور دسته جمعی نیست.


سعید شجاعی

بی بهانه

دنبال بهانه ایی نیستم
که عاشقانه هایم را 
آغاز کنم.
سلام تو
زیباترین دلیل
دوستت دارم های من است.


سعید شجاعی

بحرانی در من

وضعیت بحرانیست.
دوستت دارم هایی که
هنوز به تو نگفته ام
دارند برای من
خط و نشان می کشند.


سعید شجاعی

باران

باران
فقط چند قطره آب نیست.
فرصتی است برای عاشق شدن
دلیلی برای دوست داشتن زندگی
مجالی برای رویدن
و سبز شدن.
باران
تو را به خاطرم می آورد.


سعید شجاعی

باختم

هر شب
روی همین تخت
با مرگ
سر زندگی ام قمار می کنم.
آخ...
خندهای تو
برگ برنده ام بود.


سعید شجاعی

باور کن

وقتی
 بهشت اقتباسی کوچک
از آغوش تو باشد
حالا منصفانه است که
جهنم مقیاسی کوچک 
از جای خالی تو باشد.

سعید شجاعی

سکوت

سیگار مرا نمی کشد
ولی جای خالی تو چرا.



سعید شجاعی 

Sunday, June 17, 2012

مثل دیشب

خانه را آب و جارو می کنم
سر شب چای دم می کنم
سیب می چینم در دیس.
 شاید امشب
 سر زده به خوابم آمدی.


سعید شجاعی



نسخه

دکتر
پای نسخه ام
بنویس ممنوع ملاقات.
بگذار تنهایی من
دلیل پزشکی داشته باشد.


سعید شجاعی

آینه

و من هر روز در آینه
شاهد یک نسل کشی هستم.
آینه ها بی رحمند.

سعید شجاعی

اسم تو

آخرین سیگارم را
می گذارم برای وقتی که آمدی.
می خواهم
با طعم سیگار
صدایت کنم.


سعید شجاعی

تب

تقویم را باور مکن.
این تب من است
که به خورشید هم سرایت کرد.


سعید شجاعی

Saturday, June 16, 2012

پاتوق

پاتوق من
چشم های تو بود.
حالا فقط راه می روم.


سعید شجاعی

هر جا چراغی روشنه

دیگر برای شب های من
شمع روشن نکن
که با تمام شدنش تو هم بروی.
من از این تنهایی تاریک
می ترسم.


سعید شجاعی

به قدمت تاریخ

من از شما معذرت می خواهم
که به قدمت یک تاریخ نفهمیدیم که تنها سهم شما از این دنیا یک سیب بود.
من از شما معذرت می خواهم
که همیشه گناه را با شما سنجیدیم.
من از شما معذرت می خواهم
که زلف های شما ایمان مارا به باد می دهد.
من از شما معذرت می خواهم
که چوب شهوت ما بر تن شما فرود می آید.
من از شما معذرت می خواهم
که ناسزای ما بخشی از اندام شماست.
من از شما معذرت خواهی میکنم
بابت جنایت هایی که در حق شما کردیم.
من از شما معذرت میخواهم
که درد برای شماست.
من از شما معذرت می خواهم
که خود را برتر از شما می دیدم.
من از شما معذرت می خواهم
که هیچ وقت مرد نبوده ایم.
ما تمامن نامرد از آب در آمدیم.
ما شما را شکستیم
خرد کردیم
شما را تا ریشه سوزاندیم
چون از دادن حق آزادی به شما
می ترسیدیم.
از دادن حق انتخاب حتی.
من از شما معذرت خواهی میکنم.


سعید شجاعی

آدم

حوا
حول حوش من نگرد.
من بنده ی هیچ خدایی نمی شوم.
می خواهم
آدم بمانم.


سعید شجاعی

مرداد

به آفتاب مرداد
به آفتاب روز ششم مرداد
بگویید
این بار من
به تیر هم نکشیدم.


سعید شجاعی

رازی سیاه

آدم ها 
فقط درد های خود را می شناسند
نه دیگران را.
و این
راز تنهایی انسان است.


سعید شجاعی

مصلوب

امروز
من مسیح نبودم
ولی صلیب بر دوش دارم.
باید از کدام مسیر برویم؟


سعید شجاعی

ری را

آقای سید علی صالحی
می توانم از شما
تنها یک شب رویای ری رای
را قرض بگیرم؟
یک دیوان عاشقانه های
بی "تو"
دارم.


سعید شجاعی

Friday, June 15, 2012

ابرهای بی باران

رعد و برق هم دیگر
انگیزه ایی برای غرش ندارد
وقتی تو کنارم نیستی
که به آغوشم پناه آوری.


سعید شجاعی

کوه کندن

بارها و بارها
دل بریدن را تمرین کردم.
از همه بریدم
اما
به تو که می رسم
از خودم می برم.


سعید شجاعی

کوله پشتی

چیزی در کوله پشتی ات جا گذاشته ام.
که نه عینک دودی ام بود
و نه پاکت سیگارم.
تو تمام مرا
بر دوشت آویختی
و بردی.


سعید شجاعی

درمان

دکتر
از حال و روزم نترس
واگیر ندارم.
خودم دست و پایم را به تخت بستم.
تو فقط مداوایم کن.
کمی با من حرف بزن.


سعید شجاعی

خواب های خوب

لطفن این بار
با هماهنگی قبلی به خوابم بیا.
برای باور جای خالی ات در بیداری
احتیاج به آمادگی قبلی دارم.


سعید شجاعی

جا مانده

ساعت
ثانیه هایش را
و من
تنهایم را
می شمارم.
از زمان پیشی گرفته ام
و در مکان
جا ماندم.


سعید شجاعی

کوک

دیگر بر تن زندگی ام
جای وصله نمانده است.
بس که امید را
بی هوده 
کوک زدم.


سعید شجاعی

وسعت یک درد

آسمان
دست از سرم بردار.
خودم به اندازه ی وسعت تنهایی ام
باران دارم.
نمی بینی که از درد
دنیا را به دندان گرفته ام؟


سعید شجاعی

معشوقه هایم

خواهران آب
باران و دریا
معشوقه هایم هستند
که تمام مرا در بر می گیرند.
اما فقط ستاره ها
بغضِ در بند چشم هایم را فهمیدند
و برای باریدنم در حریم شب
دعا می کنند.


سعید شجاعی

شاهکار

من شاهکار خدا هستم.
و شاهکار من هم
شعریست
آغشته به خون.


سعید شجاعی

Thursday, June 14, 2012

یک اتفاق

وقتی لباس سفید به تن می کنی
هیچ کس نمی داند که چه اندازه
زمین در مدار خود جا به جا می شود.
فقط من می فهمم
 که زیر پایم خالی شده.


سعید شجاعی  

یک سرزمین

این روزها استوایی ام.
تن تب دارم کویر
و دریای شوری در چشم هایم
که گونه هایم را شرجی میکند.


سعید شجاعی

اعتراض

لطفن کمی مراعات کنید.
چرا با من
مثل یک آدم زنده رفتار می کنید؟



سعید شجاعی

آشفته

عادت کرده ام
کابوس هایم را
زنده زنده
ببلعم.


سعید شجاعی

Friday, June 1, 2012

تحریم

تحمیل می کنی
نبودنت را
و این تحریم 
تمام مرا مختل کرده است.
اعتراف می کنم
غرور من با شکست مواجه شد.
کجا را باید امضا کنم؟


سعید شجاعی