Monday, December 31, 2012

شمسی و میلادی

تو دعای اول ِ هر سال ِ منی 
که به انتظارت 
تا انتهای سال بی قرارم. 



سعید شجاعی 


دست در دست

بوسیدن ات جُرم ِ سنگینی دارد ،
و من همچنان
غیر قانونی
دوستت دارم.


سعید شجاعی  

دلی تنگ

دل ِ زبان بسته
که بی خودی تنگ نمی شود ،
حتمن دوست داشتنی در کار هست
و کسی که نیست.



سعید شجاعی 

شب های بیداری

وقتی که می خوابی
دنیا سکوت می کند
و من نگاه ،

زیبایی ات
خواب و بیدار نمی شناسد.


سعید شجاعی 

Sunday, December 30, 2012

نفسی چند؟

درد من ،
از نبودن ِ کسی نیست ، 
بودن ام
دچار ِ ابهام شده.


سعید شجاعی 

بی قراری

به غلط
بی قرار قلمداد شده ام ،
گویا هیچ وقت
ما را با هم ندیده بودند.


سعید شجاعی

آخر ِ شعر

شعر را می گذارم برای شاعران اش ،
من باید
خودم را
به آغوش تو برسانم.



سعید شجاعی 

زیر یک سقف

هیچ تعبیر شاعرانه ای در کار نیست ، 
عشق 
حضور توست
وقتی خانه ام 
بوی زندگی می گیرد. 


سعید شجاعی 

Saturday, December 29, 2012

حرف های در گوشی

همیشه حق با توست
بس که
دوستت دارم.


سعید شجاعی 

روز افتخار؟

حتمن اینجا 
همیشه شب است ، 
وگرنه امکان ندارد 
در روز روشن 
این همه دروغ بشنویم. 


سعید شجاعی 

از عاشقانه ها

گاهی کلمه کم می آید 
و تو مجبوری 
به یک دیوانه ی بی شرف ، 
که دارد احمقانه به تو نگاه می کند 
بفهمانی که چه قدر دوست اش داری.  



سعید شجاعی 

مکرر

باز خوب است
این وسط فصل ها عوض می شوند ،
وگرنه
تو که همیشه نیستی.



سعید شجاعی 

Friday, December 28, 2012

غریبه

کاری ندارد 
ولی باور کن از من بر نمی آید 
به تو بگویم سلام ، 

دوباره
همان غریبه ای  
که به نگاه ام می خندی. 


سعید شجاعی 

خسته ی خسته

جمعه ها
خستگی ِ شکست های هفتگی ام را
خمیازه می کشم،
و با قلب شکسته ام
می خوابم.




سعید شجاعی 

هر روز

امروز ، 
روز ِ خوبی نبود ،  
دست کم ،
تو کمی برایم خوبی کن.  



سعید شجاعی 

Thursday, December 27, 2012

شب ِ قطبی

در قطبی ترین شب سال
آدم برفی ها به حرف می آیند ،
حتی درک می کنند
که چه قدر تنهایی.



سعید شجاعی 

حال و هوا

شما را نمی دانم ،
ولی مردها
همیشه گریه می کنند.



سعید شجاعی 

گوشه ای از اتاقم

خیابان را به اتاق ام آوردم،  
از همانجایی که 
تظاهر به ندیدن ات شروع شد، 
دقیقن از همانجایی که تمام شدم. 



سعید شجاعی 

Wednesday, December 26, 2012

ناپیدا

بعد از رفتن تو،  
تقویم از کار افتاد 
ساعت بهم ریخت 
و من
دیگر دیده نشدم. 


سعید شجاعی

روزی روزگاری

آخر
همین روزها
بر اثر ِ نبودن ات
خواهم مُرد.



سعید شجاعی 

ته دلم

به گیسوانت دست کشیدی
و دلم ریخت ،

متاسفم
ادامه ی ماجرا را نفهمیدم.


سعید شجاعی 

سر یک میز

شما به راحتی
رو به روی من می نشینید
و حرف می زنید ،

فکر کنم نمی دانید
من در پشت ِ چشمانم
خیلی دوست ِ تان دارم.


سعید شجاعی 

پاریس در چشم اش

تو به زیباترین زنان ِ فرانسه می مانی ،
پُر از عطر وُ آینه ،
پُر از زنانگی ِ مغرور ،
پُر از فکر های روشن ،
پُر از دلبری های ظریف
و صورتی خالی از خنده...

تو به زیبا ترین زنان ِ فرانسه می مانی ،
فقط کمی غمگین تر.


سعید شجاعی


Tuesday, December 25, 2012

بی سردرد

حس ِ بی درد سری دارم ،
تو را
در همه جای زندگی ام
احساس می کنم.


سعید شجاعی


بی اطلاع

کسی هم بپرسد ،    
من جواب گوی این همه تنهایی نیستم ،
تو هم که بی خیال  
فقط نبودن بلد بودی.



سعید شجاعی 

زنی کنج شب

زنی را می شناسم
که لباس قرمز نمی پوشد
عطر نمی زند
و مدت هاست به موهایش شانه نکشیده.

زن ِ ساده ای را می شناسم
که بی آینه هم زیباست.




سعید شجاعی 

Monday, December 24, 2012

روشنی شب

غیر ِ قابل ِ تحمل است 
این فاصله ، 
شب را کنار می زنم   
تا زیر ِ پتوی من به صبح برسیم. 


سعید شجاعی 

باقی مانده

صدایی غیر مجاز
شعر هایی بی مجوز ،

فقط تو برایم بمان.


سعید شجاعی 

توهم ِ نبودن

شلوغ اش نکنید ،
حواس ِ تنهای ام پرت می شود ،
خودش را ندیده می گیرد
و دست به بهانه جویی می زند.


سعید شجاعی 

فریب باد

این روزها
نه کسی ما را می شناسد
نه ما کسی را ، همه دشمن اند انگار ،

از همان روزی که به فریب باد
شناسنامه های مان را گم کردیم ،
دیگر در خاطره ی خاکستری مان
طعم سلام را نچشیدیم.

ما سالهاست که با خودمان می جنگیم
و سالهاست که عادت کردیم ، همین طوری
و برای خودمان بمیریم.



سعید شجاعی 

Sunday, December 23, 2012

مجازات

این روزها،
دیگر با گیوتین گردن نمی زنند
و خبری از تیر باران وُ اعدام هم نیست.

می گذارند همه زندگی کنند
اما به سختی .



سعید شجاعی


Saturday, December 22, 2012

کمی واقعی

بیچاره شاعر ،
دل اش می خواست حرف بزند
اما فقط نوشتن بلد بود.


سعید شجاعی 

تماشایی

کبریت می کشم
و از کمی دور تر نگاه می کنم
به سوختن ِ آرزو هایی که یک عمر
این گونه سوختن ام را به تماشا نشستند.



سعید شجاعی 

آفتاب ِ زمستانی

در روز های زمستان
خورشید سرسری از آسمان رد می شود
تا به شب نشینی ماه برسد ،
آن وقت
منو تو این همه وقت
قدم از قدم بر نداشتیم.



سعید شجاعی 

سی نما از تو

تمام ِ هنرپیشه های زن 
به تو می مانند 
و هیچ مردی شبیه من نیست 
که اینگونه عاشقانه نگاهت کند. 


سعید شجاعی

پایانی تلخ

من هر روز پایان ِ دنیا را 
با چشم خودم در شهر می بینم ، 
این همه آدم از فقرمی میرند 
واین همه مرگ به چشم هیچ کس نمی آید.  



سعید شجاعی 

Friday, December 21, 2012

مجرم

تنها در این فصل
تنهایی پیگرد قانونی دارد ،
به اندازه ی کافی محکوم شدم
تو بیشتر اش نکن.



سعید شجاعی 

ز ناز بیش مرنجان

نیاز ِ ما به هم
یک فرایند ساده است ،
پیچده اش نکن.



سعید شجاعی 

باز تنها مانده

وا مانده از مهر
به زمستان رسیدم ،

این بود فصل ِ عاشقانه ی شما؟
 


سعید شجاعی 

Thursday, December 20, 2012

هزار غزل

تو را با هزار غزل 
تعبیر می کنم ؛
اندکی به دوستت دارم 
تفسیرم کن. 


سعید شجاعی 

یلدای عشق

یلدا 
چشم های توست 
که بی قرص و سردرد
روی هم می رود، 
یلدا 
چشم های من است 
وقتی به تو خیره می ماند 
به انتظار ِ لبخندی شیرین. 

هر روز عشق 
حول و حوش تو پرسه می زند 
و به هر بهانه ای متولد می شود.  



سعید شجاعی 

دلباخته

دیدی آخر 
رفتار تو 
گرفتارم کرد. 



سعید شجاعی 

Wednesday, December 19, 2012

بهانه

روزنامه را ورق می زنم
و می دانم برای تحمل این زندگی 
باید بهانه ی خوبی داشت . 

من 
به وعده ی آمدن ات هم قانع ام.  



سعید شجاعی 

کشفی نیمه تمام

شب آنقدر بلند نبود
که خوب کشف ات کنم ،
اجازه می دهی امروز
دوباره ببوسم ات؟



سعید شجاعی 

خاکستر

دست به سیاه و سفید زدم ،
رنگین کمان ها
خاکستری شدند.

خاکستری ام ،
به اندازه ی یک جنگل سوخته
که بهار و پاییز ندارد.


سعید شجاعی 

فال ِ حافظ

فال قهوه که هیچ ، 
می ترسم دوباره امسال  
حافظ هم نتواند تو را برگرداند.


سعید شجاعی 

Tuesday, December 18, 2012

عشق ِ شبانه

شب با تمام ِ ستاره هایش
روی شانه هایت می افتد ،
و لب های من
روی ماه تو را
می بوسد.

فقط سر در نمی آورم خورشید
چرا هنوز طلوع می کند.  


سعید شجاعی 

دریای من

من بی گدار به آب زدم ،
حالا هر چه قدر هم دست و پا بزنم
باز غرق در رویای تو هستم.


سعید شجاعی 

دیدار

کارم به لحظه شماری کشیده است
و دوباره نقشه ام را مرور می کنم ،
فردا می بینم ات
و دوباره خوشحال می شوم.


سعید شجاعی 

Sunday, December 16, 2012

برق گرفتم

من تسلیمم ،
نمی شود با چشم هایت شوخی کرد
جدی جدی برق دارند.




سعید شجاعی 

ساز ِ لب هایت

اصلن من ساز دهنی ِ تو 
میان ِ دست هایت بگیر و ببوسم ،  
من برایت یک نفس
شعر می خوانم.  



سعید شجاعی 

زمستان می رود

تو آن طرف خیابان
در هوای سرد  
من این طرف خیابان 
در هوای سرد ، 
تو می خندی و فصل عوض می شود. 


سعید شجاعی 

Saturday, December 15, 2012

غریبه

وقتی تو باشی 
من با تمام ِ دنیا غریبه ام 
حتی با لباس هایم. 


سعید شجاعی

تنهای تلخ

نه قهوه ام شکر دارد
نه صورت ام لبخند ، 
من تنها مشتری ِ تنهای کافه ام.



سعید شجاعی 

می توانیم

فکر می کنی این دیواری که به آن  تکیه دادم ام ، مرا می فهمد؟
یا من باید حتمن آن درخت ِ کهن سال را درک کنم
تا تعادل ِ دنیا بر قرار شود؟

نه عزیزم
همین که من و تو یک دیگر را دوست بداریم
برای حفظ یک کهکشان کافیست.



سعید شجاعی 

برف بازی

نه اینجا قطب است
نه من آدم برفی ،
که تو تنها در برف
برای خودت قدم بزنی.



سعید شجاعی

Friday, December 14, 2012

مهر و موم

به دنیایی اعتماد نمی کنم
که تو را
با یک امضا از من می گیرد. 



سعید شجاعی  

عشق ممنوعه

اتاقم کمتر از زندان نیست ، 
هم در دارد هم دیوار. 
  
آخ 
عشق ِ ممنوعه ی من ، 
اتاقم از تو خاطره دارد. 



سعید شجاعی 

خارج از کادر

آدم های سابق
جوری ترکم کردند
که دیگر به چشم هیچ آدمی نمی آیم.



سعید شجاعی 

همه چیز درست می شود

نه چارلی چاپلینم
و نه هیچ کمدین دیگری ،
متاسفم
من فقط یک آغوش
برای گریه هایت دارم.



سعید شجاعی 

جمعه های خالی

دوباره باران
دوباره جمعه
دوباره چای تازه دم ،
فقط تو نیستی.



سعید شجاعی 

Thursday, December 13, 2012

غیر معمولی

منطق را فراموش کن ،
خیلی دوستت دارم
و همین برای من کافی ست.


سعید شجاعی 

Wednesday, December 12, 2012

زیبای گیسو سپیدم

بهار آمد
تو چه قدر زیبایی 
تابستان شد 
تو چه قدر زیبایی 
پاییز رسید 
تو چه قدر زیبایی 
زمستان هم رفت
تو هنوز زیبایی. 
زمین خودش را کـُـشت 
و نفهمید 
تو همیشه زیبایی 
حتی با گیسوی سپید.



سعید شجاعی 

مرگ بازی

اگر قرار بود 
آدم با این همه آرزو بمیرد ؛ 
پس چرا سیب چیدی حوا ؟ 



سعید شجاعی 

چه خبر؟

خبری نیست با من
چه می پرسی؟
بدون تو اینجا
حتی پرنده هم دیگر پر نمی زند.



سعید شجاعی 

لنگرگاه ام

در این اسکله
من کنار تو پهلو میگیرم ، 
دریا برود 
ساحلی دیگر برای خودش پیدا کند. 




سعید شجاعی 

فقط من و تو

دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش ،
پای هیچ نفر سومی
به میان نیاید.


سعید شجاعی 

Tuesday, December 11, 2012

آسوده ببار

تو بغض می کنی 
و من تمام ِ دنیا را تعطیل ، 
دوست ندارم بی من گریه کنی. 
به هر حال یک نفر باید باشد 
که آرام ات کند.  



سعید شجاعی 

سه شنبه های دیدار

دیروز دوشنبه بود
فردا هم چهارشنبه است ،
امروز کجایی که سه شنبه نمی شود؟



سعید شجاعی 

قدم قدم

از صدای پاشنه ی کفش ات 
زمین به خواب می رود ،  
و شب های زمستان عمیق می شوند. 



سعید شجاعی 

تو دیگر تو نیستی

کمی آبرو داری کن  و برگرد ،
همه فهمیدند
تو دیگر نیستی.



سعید شجاعی


من ِ بی من

خودم به تنهایی
از پس ِ من بر نمی آیم ،
من تو را دوست دارد ،
من تو را کم دارد.


سعید شجاعی 

Monday, December 10, 2012

رام

در من ِ مَرد
آشفتگی هایی ست
که معجزه ی یک زن آرام اش می کند.
بی تاب و کلافه ام
بیا آرامم کن
رامم کن.



سعید شجاعی 

خراب شده

با این که شنا بلد بودم 
تعجب می کنم که چطور 
غرق در اشک شدم. 

رفتن ات به طرز مرموزی 
دارد مرا از کار می اندازد.   


سعید شجاعی 

Sunday, December 9, 2012

خاکم

این خاک طمع کار است
نفت می دهد 
خون می گیرد. 



سعید شجاعی

همیشه مرداد

هوا هر چقدر هم زمستان باشد مهم نیست ، 
تو زیر لباس هایت 
تابستان داری. 


سعید شجاعی 

با تو خوشم

گمان نمی کنم هیچ وقت
از پیش تو به خودم برگردم ،
دیدن ِ مردی دلتنگ
خسته کننده است.


سعید شجاعی 

Saturday, December 8, 2012

بمان

آسمان را فوت می کنم
و تمام ِ دنیا را
از برق می کشم ، 
تا فقط چشم های تو سوسو کند. 



سعید شجاعی 

رقص یک شمشیر

گاهی فرشته ها هم
دوست دارند کمی خون بپا کنند ،
و بیچاره من که هیچ وقت باور نکردم
شمشیر ها از رو بسته شده بودند.



سعید شجاعی 

زندگی ادامه دارد

بی خیال ِ دنیا 
من جغرافیای ِ تو را دوست دارم ،  
اکو سیستم دلپذیر ِ چشم های ات را. 


سعید شجاعی 

ماجرا جویانه

دوست دارم با تو 
به قطب بروم 

اصلن دوست دارم
هر جایی که هستی من هم باشم، 
و هر روز چشم در چشم با تو. 
از این ماجراجویانه تر؟



سعید شجاعی 

Friday, December 7, 2012

آدم معمولی

ساده نیستم
خوب حرف زدن بلد نیستم ، 
آدم ِ جالبی هم نیستم ، 
اما جوری دوستت دارم 
که وقتی نیستی گریه می کنم. 



سعید شجاعی 

خاطره ای دور

نمی دانم چرا این اسم را
برایت انتخاب کرده اند،
هر کاری می کنم از یاد نمی برم.


سعید شجاعی 

آغوش لازم

دکتر این روزها
حالم هیچ خوش نیست ،
چند بوسه
برایم تجویز کن.


سعید شجاعی 

حیات خلوت

حیات ِ خلوتی دارم ،  
تنها غیبت تو 
به چشم می آید. 


سعید شجاعی 

تعطیل

می خواهم جمعه ها
خودم را مرخص کنم ، 
چقدر من بودن ِ بی تو خسته کننده است.



سعید شجاعی 

Thursday, December 6, 2012

پوست ظریف اش

جای کبودی یک لب
روی پوست ِ تن اش پیدا بود ، 
زنی که شب ِ تنهایی را 
با خیال و خاطره از سر می گذراند. 


سعید شجاعی 

شکار

از چشم های تو
بوی باروت می آید 
و از سینه ی من خون. 
حالا که شکار شدم 
با لب هایت کارم را بساز. 


سعید شجاعی 

بی کلام

دارم تلاش می کنم چیزی بگویم ،
سخت است
باور کن سخت است ،
حتی اگر حرف برای گفتن نداشته باشی
این همه سال سکوت سخت است.



سعید شجاعی


Wednesday, December 5, 2012

رفتنت

این دنیا را خدایی تنها ساخت ،
چیزی از نبودن تو
نمی دانست.


سعید شجاعی 

سیب نبود شاید

دیشب 
از سیبی گاز زدم 
که میراث ِ حوا بود ، 
بی تعارف
طعم ِ لب های تو می داد. 


سعید شجاعی 

Tuesday, December 4, 2012

یک دنیا دلیل

من نمی دانم زن بودن یعنی چه
چرا دروغ
حتی دردهای ماهانه ات را درک نمی کنم ،
باور کن
من زنانگی ات را نمی فهمم ،
اما
خوب می دانم
که خیلی دوستت دارم.



سعید شجاعی 

قدمت

بعید نیست تا چند روز دیگر
مردم با من عکس یادگاری بگیرند.
من قدیمی ترین عاشق تو هستم.


سعید شجاعی 

دوستت دارم

داشتی خوب مرا می بوسیدی ،
دوباره ببوس
حرفی نیمه کاره روی لب هایم مانده.



سعید شجاعی 

زخمی باستانی

من غمگین از صفحه ی اول
و ناتوان تر از
صفحه ی دوم ِ شناسنامه ام هستم. 
بیشتر زخم ها 
در شناسنامه ثبت نمی شود. 


سعید شجاعی 

تک نواخت

ببین عزیزم 
همه ما تنها می میریم ، 
حالا می شود تا زنده ام 
ترکم نکنی؟ 

این یک نواختی دارد خسته ام می کند.



سعید شجاعی 

بی خوابی های خسته

بی خودی خودت را خسته نکن
این یک تخت ِ تک نفره است ،  
هر قدر هم پهلو عوض کنی 
باز به کابوس ِ بی خوابی دچاری. 



سعید شجاعی 

دوئل

بوی باروت می آید ،    
به گمانم یک نفر اینجا 
دست به دوئلی انفرادی زده است. 



سعید شجاعی 

نسبت مرگ

هیچ کس برای  
درخت های کریسمس 
دعا نمی کند. 
این روزها 
مهربانی و مرگ
با هم برادرند. 



سعید شجاعی 

Monday, December 3, 2012

سر سکوت

امشب
حرفی برای گفتن ندارم ،
تو به نبودنت ادامه بده.



سعید شجاعی 

دل گرفته

دل اش نیامد و دل ام گرفت ،
برید و رفت.
دل ام گرفته است
دل ات نمی آید هنوز؟



سعید شجاعی 

نو روز

فردا 
روزیست 
که تو می آیی. 
از شب انتظاری ندارم. 


سعید شجاعی 

دنیای وارونه

با جیب هایی  پر از رویای تو 
از روز فرار می کنم،  
لعنت به  شب 
که زمین وارونه می چرخد 
و از هر سمتی
به جای خالی تو می رسم. 


سعید شجاعی 

تیر و ترکش

نمی دانم که تو باقی مانده از کدام جنگی
که این چنین بی پروا
دست به قتل عامم می زنی،
هیچ کس از وداع با تو
جان سالم به در نمی برد.


سعید شجاعی

Sunday, December 2, 2012

شاهد ِ یک ماجرا

انکارم کن
من اثبات ِ تازه ی تو هستم ،
آخرین شاهد ِ زنده ی
چشم های تو ام.



سعید شجاعی 

سفر مرگ

هواپیما ها سقوط می کنند 
ماشین ها با هم برخورد 
و قطار ها واژگون 
کشتی ها هم غرق می شوند. 
کدام احمقی فکر سفر را توی سرت انداخت؟ 

آدم ها در سفر می میرند 
حتی اگر تا سالیان سال نفس بکشند. 



سعید شجاعی 

در انتهای فاصله

زنی به تن ِ تنهایی اش دست می کشید ، 
مردی غم هایش را در آغوش.   
و فاصله 
این فاصله ها 
و این فاصله های لعنتی 
خوشبختی شان را دزدیده بود. 




سعید شجاعی 

آواز کولی ها

زنی کولی
در چشم های تو دلبری می کند
و در قلب من
زندگی.


سعید شجاعی 

پشت ِ در

تو لباس می پوشی و می روی 
و من خسته تر از آنم 
که روی این تخت گریه کنم. 
تنهایی ام را غلت می زنم 
بغض می کنم
گاهی هم مدام
می میرم.



سعید شجاعی 

نفس نفس

قسمتی از زندگی 
برای من تمام شده 
و از قسمت ِ دیگر اش  
عطر تو می آید. 
دیدی بی درد نمی شود نفس کشید؟ 



سعید شجاعی

لب به لب

امشب به من حمله کن، 
بگذار لحظه ای را خلق کنیم  
که با ناخن به نوازشم می آیی. 



سعید شجاعی  

Saturday, December 1, 2012

حرف های در آغوشی

همه حرف ها را نمی شود نوشت،
بعضی ها را فقط در آغوش  
خیلی آهسته باید نجوا کرد. 



سعید شجاعی 

تنها همدم

باغبان پیر 
دست به داس سراغ ِ مترسک رفت ، 
یک مزرعه 
غمگین شد و از دست رفت. 


سعید شجاعی 

کفر نامه

باید خدای کوچک شان را 
به تماشای تو دعوت کنم ، 
تا این قدر عاشقانه هایم را 
با کفر نخوانند. 


سعید شجاعی 

مهمان نا خوانده

چه قدر بی ملاحظه شده ام ،
خیال ات اینجاست
و من خودم را به خواب می زنم.



سعید شجاعی 

واقعیتم

شوخی که ندارم ،
خیلی جدی تر از این حرف ها
دلم برایت تنگ شده ،
حالا تو هی بهانه بیاور.


سعید شجاعی 

سایه روشن

پشت ِ هاشور ها 
زندگی می کنم. 
دیگر به سایه بازی ِ آدم ها 
اعتماد ندارم. 


سعید شجاعی