سکوت سفید
Saturday, December 31, 2011
هم خون
گویا خدا وقتی حوا را آفرید
که کار از کار گذشته بود.
غم تنهایی
با خون آدم در آمیخت.
سعید شجاعی
Thursday, December 29, 2011
آدم برفی
آدم برفی ایی درست میکنم
درست شبیه کسی که نمی شناسمش
دلم از حضوراین حجم سرد
گرم میشود.
سعید شجاعی
Monday, December 26, 2011
ساعت وهم
من این بار
از ارتفاع پست ساعت های بی تکرار
از انکار سایه های بر دیوار
از تمام خودم
کوچ میکنم.
بگذار خیال کنند من خودکشی کرده ام.
سعید شجاعی
هیچ و پوچ
متعجبم که چگونه
همه چیز
از هیچ آغاز
و با هیچ پایان می یابد.
سعید شجاعی
Sunday, October 16, 2011
جای دور
هر جایی
دور از تو
جان می دهد برای جانکندن.
سعید شجاعی
Sunday, October 9, 2011
بیستون عشقت
دلم قد تمام اشک هایم
قد تمام دریا ها
شور میزند.
با سلام و بوسه ای
شیرینم باش
فرهادت میشوم.
سعید شجاعی
Sunday, September 18, 2011
وقتی بهشت برایش کوچک بود
من قدغن شدم
من ممنوع شدم
من آدم شدم
اما حوا دیگر حوا نبود.
او زنی بود که در دل
غم غربت انسان داشت.
او یک فرشته بود.
سعید شجاعی
Thursday, September 8, 2011
وزن زمین
قلب من
به اندازه وزن زمین سنگینی می کند در سینه ام .
من پای رفتن ندارم
تنها دامنه ی حرکت من به دور تو خواهد بود
و ما هنوز در مدار خود تنهاییم.
سعید شجاعی
Wednesday, September 7, 2011
گره کور
من در خود
گره خورده ام
تا تو
نه با دست
نه با دندان
بلکه با بوسه هایت باز کنی این گره کور را.
سعید شجاعی
Tuesday, September 6, 2011
ماندگار
من از دست می روم
تا تو
در دلم بمانی.
سعید شجاعی
فصلی دیگر
یک آغوش
دو تن
و آغاز فصلی برهنه
که خستگی سال های خاکستری
رنگ ببازد
به این جشن لمس و بوسه .
سعید شجاعی
Monday, September 5, 2011
فاصله ها
من به جاده ها مشکوکم
گویا از راز من با خبرند که سمت تو
از نقشه ها حدف شده و تابلو ها فاصله ات را محاسبه نمی کنند.
فکر میکنم میدانند که یاد تو همیشه با من است.
هر جا که باشی
هر جا که باشم
هیچ فاصله ای میان ما نیست.
ما در آغوش هم نفس می کشیم
هر جا که باشی
هر جا که باشم.
سعید شجاعی
Tuesday, August 30, 2011
اقیانوس آرام
در دلم اقیانوسی ایست
که آشوب به راه می اندازد
مرا در خود غرق میکند
تنها به این امید که با دیدن دوباره تو
آرام گیرد.
سعید شجاعی
Monday, August 29, 2011
اقتباس
بهشت
اقتباسی کوچک است
از آغوش تو.
سعید شجاعی
Saturday, August 27, 2011
آرامش ممتد
لمس برهنگی ات
آرامشی که از لب های تو به من سرایت میکند
آمیختن روحم با روح تو هنگام در آغوش فشردنت
تو با خدا نسبتی داری؟
سعید شجاعی
شما
من
تو شدم
وقتی تو
شما شدی.
سعید شجاعی
Thursday, August 25, 2011
آغوش یک فرشته
گاهی آن قدر دلتنگت می شوم
که جز آغوش تو
هیچ معجزه ای چاره سازم نیست.
سعید شجاعی
کوچ آخر
من با تمام خودم
کوچ میکنم به ساحل آغوش تو.
چه باک که تو
دست مرگ به سینه ام خواهی زد.
بگذار همه خیال کنند
من خودکشی کرده ام.
سعید شجاعی
Wednesday, August 24, 2011
آغوش تو
رویای من آبستن خیال توست.
من انتظار مادران را درک میکنم.
انتظار در آغوش کشیدن را.
سعید شجاعی
Tuesday, August 23, 2011
همآغوشی
تو از جنس نور
تو خورشید
من مردی تنها از جنس باران.
همآغوشی ما رنگین کمانی خواهد ساخت
که تا ابد
پایدار خواهد ماند.
سعید شجاعی
Newer Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)