او آمد

می آید و نمی رود

یاد تو در ذهن خسته ام.

آمده ای که بمانی

در قلبی که بودنت را 

انتظار می کشید.

سعید شجاعی

اینجا بدون تو

جای که تو نباشی
طول و عرض جغرافیایی ندارد.
جایی که تو نباشی
غم انگیز ترین مکان دنیاست.


سعید شجاعی

حوای بی سیب

بانو
کمی کمتر حوا باش.
این مجنون
خیال آدم شدن ندارند.
این بار
به جای سیب
خمر شراب را سر بکش.


سعید شجاعی

جای خالی

جای تو خالی.

شب که می شود

جشن با شکوهی در رویا هایم 

به افتخارت بپا می شود.

نیستی که ببینی

تک تک عاشقانه هایم

بی وقفه سراغت را از من میگیرند.

زل می زنم به جای خالی ات

تا بیشتر بفهمم

نبودنت چه قدر درد دارد.

سعید شجاعی

جایی که نیست

هوس رفتن دارم.

بیا برویم پشت تمام هاشور های جغرافیایی.

جایی که حتی رویا هم

 فکرش را نمیکند.

جایی که هنوز نیست.

جایی که برای بودنش ما را کم دارد.

هوس رفتن دارم.

بیا با هم

از دست این همه دوری بگریزیم.

دلم برای یک آغوش بی تشویش تنگ شده.

سعید شجاعی

نبودنت

تو نیستی و

من تمام احساسم را سکوت میکنم.

تو نیستی و 

هیچ چیز شبیه زندگی نیست.

تو نیستی و 

من

خودم را به نیستی میزنم.

سعید شجاعی

یک جای خالی

باران را بهانه میکنم 

که بگویم جای تو خالی.

ولی خوب میدانم که جای تو

همیشه کنار لحظه های من 

خالی است.

سعید شجاعی

یک خیابان توهم

بیا تمام بغض هایم را قدم بزنیم.
بیا از
 سر شب های دلتنگی
پاورچین پاورچین
رد شویم.
برای یک بار هم که شده
بگذار این" توهم " روزی حقیقی شود.


سعید شجاعی

عید نزدیک است

عید نزدیک است
و تو تمام غم های مرا یک جا می گذاری دم در
دلم می شویی
نگاهم را عوض میکنی.
عید نزدیک است
و زندگی زیبا می شود.
عید نزدیک است
و تو هستی.


سعید شجاعی

وقتی تو نباشی

اینجا نیستی و خیابان ها شلوغند.

اینجا نیستی و من

 گم می شوم به راحتی.

غریبه ای 

که اشتباهی هوس کرده بود قدم بزند.

انگار وقتی نیستی

نمی شود قدم از قدم برداشت.

سعید شجاعی

بوسه ، بوسه است

مهم جادوی لب هاست.
حالا چه فرقی میکند
بوسه از راه نزدیک باشد
یا راه دور.


سعید شجاعی

فال قهوه

رسوا شده ای بانو.
من در ته فنجان قهوه ات نقش بستم.
هر صفحه ی فالی که باز کنی
مرا برهنه خواهی دید
که فریاد میزنم
یافتم
یافتم
یافتمش.

و چه زیبا تو به این رسوایی

 لبخند میزنی.

سعید شجاعی

بی کلمه

نه

نمی شود.

نمی شود که از تو بگویم

و کلماتم ته نکشند.

فقط
آغوش ، بوسه و نوازش

می توانند تمام احساس مرا به زبان آورمد.

سعید شجاعی

برف می بارد

برف یاد تو
بروی حجم خالی ام می بارد.
رویم را سفید کرده ای
حالا که از تو لبریزم.


سعید شجاعی

شورشی در من

شورشی در راه است
وقتی تک تک سلول هایم
خواهان تو هستند.
نه سرکوب
نه تهدید
نه حتی زور
هیچ چیز افاقه نمی کند.
من در خودم سرنگون می شوم
تا تو حکم رانی ام کنی.


سعید شجاعی

بی بهار

از بهار سراغت را می گیرم.
این درخت
با نیامدنت
خشک و بی برگ می ماند.


سعید شجاعی

خیال بافی

خیالم

عین خیالش نیست

که بی خیال

دارد همراهش می رود

که حجم تمام خیال های مرا

پر از عطر و اسم او کند.

سعید شجاعی

اعتراف

سعید شجاعی بودن

به اندازه کافی غم انگیز است.

سعید شجاعی

تنها در قطب

من در قطب فراموشی از یاد می روم

مگر بهار چشمان تو معجزه ای کند

ور نه 

من همین آدم برفی خواهم ماند

با لبخندی مضحک بر صورت سردم.

سعید شجاعی

مهمان نا خوانده

نمی دانم این بار برایم چه خوابی دیده است
که حالا این طور به پاهایم پیچیده
این بغض لعنتی.


سعید شجاعی

ساعت دلتنگی

بی تو
شکار لحظه هایی می شوم
که همینک پنجه می صایند و به کمین نشسته اند.
لحظه های دلتنگی
بی رحمند.


سعید شجاعی

آخر قصه

تو را به خدا می سپارم
به شرطی که عاشقانه تر از من
 نگاهت کند.


سعید شجاعی

خون بازی

متاسفم

هیچ وقت به غم رفتنت عادت نمی کنم.

هنوز هم قلب من است 

که با آخرین نگاه 

سلاخی می شود.

سعید شجاعی

قطب تنهایی

با این که بهار شده
اما هنوز
سرمای کلامت
مرا به قطب تنهایی ام می برد.



سعید شجاعی