Monday, December 30, 2013

بیدار

چشمانت زیباترین
فلسفه ی
لبخند من است.

سعید شجاعی 

Sunday, December 29, 2013

آلودگی ات

از دلتنگی تو 
من که هیچ،    
دیگر نفس تهران هم 
بالا نمی آید. 

سعید شجاعی 

Thursday, December 26, 2013

غریبانه

آشنای من،  
این غریبگی 
بی نهایت دلخراش است. 

سعید شجاعی 

Tuesday, December 24, 2013

داستانی

پشت هر دلتنگی
داستانی ناتمام
به انتظار پایان نشسته است.


سعید شجاعی 

Monday, December 23, 2013

آدم برفی

این آدم برفی،
رویای تو را در خواب
لبخند می زند.


سعید شجاعی 

Tuesday, December 17, 2013

توان

..............
..............
................ .

سعید شجاعی

در این شعر
دلتنگی شاعر
بیش ار حد توانش بود.


Monday, December 16, 2013

شاعر

 به موهایت دست می کشم
و مشتی شعر 
بر دلم می ریزد، 
شاعری
حس و حال خوشی دارد.


سعید شجاعی 

Sunday, December 15, 2013

سرگشاده

چشمانم
حسی سرگشاده است،
که با صدای بلند
تو را دوست دارد.


سعید شجاعی


سرک

هر شب
بغضی بی ملاحظه
به زندگی ام
سرک می کشد.

سعید شجاعی 

Saturday, December 14, 2013

مختصات

آغوشت
خوش آب و هوا ترین
مختصات زمین است.


سعید شجاعی 

Friday, December 13, 2013

صلح

جمعه ها باید با خودم
صلح کنم،
به تنهایی نمی شود
این روز را تحمل کرد.


سعید شجاعی



Thursday, December 12, 2013

بی نام

اسم من بی صدای تو
چه قدر تنهاست،
چه قدر غمگین شنیده می شود.


سعید شجاعی 

فراموشی

نه تو دیگر مرا می شناسی
نه من تو را به یاد می آورم، 
از اول هم زمین جای مناسبی
برای دوست داشتن نبود.


سعید شجاعی 

Wednesday, December 11, 2013

فکر

این روزها
هر کسی به فکر خودش است،
تنها منم که به تو فکر می کنم.


سعید شجاعی 

Tuesday, December 10, 2013

کتابت

کلمه کافی نیست،
باید در کتاب شعرم
چشمهایت را
منتشر  کنم.


سعید شجاعی 

Monday, December 9, 2013

از دور

این روزها
خیلی بی تو ام،
تنهایی ام از دور
کاملن مشخص است.


سعید شجاعی 

Sunday, December 8, 2013

سکوت ساده

تو نیستی
و ساده ترین شکل سکوت،
در چشم هایم حلقه می بندد.


سعید شجاعی 

Thursday, December 5, 2013

بلاگردان

به سرم بیا
و مثل بلاهایی که بی تو می آید،
غافلگیرم کن.


سعید شجاعی 

Wednesday, December 4, 2013

متحول

زمستان سختی در پیش داریم،
کمی به من
لبخند دلبرانه تحویل بده.  



سعید شجاعی 

Tuesday, December 3, 2013

عادت

به من نزدیکتر شو،  
لباسهایم می خواهند 
به عطر تو عادت کنند. 

سعید شجاعی 

Monday, December 2, 2013

خصوصی

این شعر
یک ملک خصوصی است
و من حق دارم در هر کجای آن
یک دل سیر برایت گریه کنم.


سعید شجاعی 

چشم روشنی

چشمت روشن،
نمی دانی بی تو دنیا
چه بلایی بر سر من آورده است.


سعید شجاعی 

Sunday, December 1, 2013

تعادل

نبودنت تعادل زمین را 
برهم زده است، 
و من بی دست های تو
قدم به قدم سقوط می کنم. 


سعید شجاعی  

Saturday, November 30, 2013

تماشا

به این سکوت بی هنگام مشکوکم، 
حتم دارم دوباره کلماتم 
در جایی دور 
محو تماشای تو ایستاده اند. 


سعید شجاعی 

کشف کشتار

چشم هایت دلتنگی می آورند
و تو کشتار جمعی ترین
کشف جهانی.


سعید شجاعی 

Friday, November 29, 2013

دربند

چه غم انگیز
از تو رها شده ام،
مثل کودکی در کنج خیابان.


سعید شجاعی 

پریشان

آشفتگی ام
ربطی به نبودن تو ندارد،
من با خودم
خصومت شخصی پیدا کرده ام.


سعید شجاعی 

صبوری

این روزها تمام ِ من،
به انتظار یک لبخند تو
غمگین است.


سعید شجاعی 

Thursday, November 28, 2013

ضروری

دلم می خواهدت، 
مثل عجیب ترین اتفاقی 
که لازم است رخ دهد. 


سعید شجاعی 

Wednesday, November 27, 2013

برفی

ردپای رفتنت
روی برف جا مانده است
و من مثل آدم برفی
با لبخند تمام می شوم.


سعید شجاعی 

Tuesday, November 26, 2013

کارهای سخت

دوست داشتن تو 
کار ساده ای نیست، 
به هیچ وجه نمی شود 
دلتنگت نشد. 

سعید شجاعی 

Monday, November 25, 2013

جور

آبی، سبز، سرخ... 
تو هر چه بپوشی 
به من می آید. 

سعید شجاعی 

حجاب

ببخش خانم،
مردان این سرزمین
بی اجازه ایمان شان را
به زلف های تو گره زده اند.


سعید شجاعی 

Sunday, November 24, 2013

شهود

نیاز به توضیح ندارد،  
نبودن تو 
در من مشهود است. 


سعید شجاعی 

Saturday, November 23, 2013

بینا

بیچاره چشم هایم
که هیچ وقت
دیده نشده اند.


سعید شجاعی 

Friday, November 22, 2013

به اسمم

بی تو فقط 
اسمم را می توانم بنویسم،  
دیگر خبری از شعر نیست. 


سعید شجاعی 

بی جمعه

دیگر هیچ هفته ای
روز تعطیل ندارد،
من شبانه روز
با درد
تنهایی می کشم.


سعید شجاعی 

Thursday, November 21, 2013

هامون

من هم نسل ِ هامونم،
سرگشته از تمام نقشه ها
در خاطره ها نفس می کشم.


سعید شجاعی 

Wednesday, November 20, 2013

غمزادگان

حوا جان
هر چیزی هم بچینی
دیگر این موجودات غمگین
آدم نخواهند شد.


سعید شجاعی 

Tuesday, November 19, 2013

سربار

گره زده ام چشمانم را
در پیچ و تاب گیسویت،
مرا از سرت باز نکن.


سعید شجاعی  

فاش

باید بی گذرنامه خودم را
به مرز تنت برسانم،
و در دنج ترین نقطه آغوشت
حرف های مهمی را فاش کنم.



سعید شجاعی


Monday, November 18, 2013

فصل آخر

شبیه قصه های بلند
خسته ام از بلاتکلیفی،
تنهایی مرا ورق بزن
 و به خودت برس.


سعید شجاعی 

زبان باران

چشم های تو
به لهجه سرزمین مادری ام
سخن می گوید،
من ِ گیله مرد
زبان باران را خوب می شناسم.


سعید شجاعی


Sunday, November 17, 2013

روزهای جهانی

سالهاست که این تقویم های حسود
روز جهانی تو را
بدون من جشن می گیرند.


سعید شجاعی 

Saturday, November 16, 2013

زیبایی

در امتداد دامنت  
زمین زیباتر می شود 
و من با عطر تو 
جوانه می زنم. 


سعید شجاعی 

قصه خصوصی

این روزها زمین
از حجم دلتنگی ام خسته است
و من با کفش هایی که دیگر سر به راه نیستند
روی دست هایم مانده ام
در جایی که هیچ شبی
به من ستاره قرض نمی دهد،

آهای آدم ها
چیزی برای دیدن وجود ندارد
این یک قصه ی خصوصی است.


سعید شجاعی

Friday, November 15, 2013

وحشیانه

 شب به شب
شبیخون می زند،
نبودنت به تنهایی من.


سعید شجاعی 

پناه

چه لذتی دارد
تکیه گاه کسی باشی
که پناه خستگی توست.


سعید شجاعی 

Thursday, November 14, 2013

نفس بکش

تنهایی
هیچ قانونی ندارد،
فقط باید زنده ماند. 


سعید شجاعی  

دیدار

لذت بخش ترین حالت زندگی
با عطر تو
آغاز می شود.


سعید شجاعی 

خط خطی ها

دور خودم را خط کشیده ام
تا در بین هیاهوی آدم ها،  
دیگر گم نشوم.

سعید شجاعی

Wednesday, November 13, 2013

دلتنگیها

کسی که لبخند تو را
دیده است،
از تنهایی اش
جان سالم به در نمی برد.


سعید شجاعی 

تا همیشه

به من
بی خداحافظی سلام کن؛
این معاشرت های کوتاه
هیچ دردی را دوا نمی کند.

سعید شجاعی



Tuesday, November 12, 2013

حکایت

حکایت دل
کوتاه بود،
به اندازه ی اسم کوچکت.

سعید شجاعی 

شور

تو می روی 
و چشم هایم 
شور اش را در می آورند. 


سعید شجاعی 

Monday, November 11, 2013

نهایت

من تمام ادبیات جهانم، 
که با تو
به انتها می رسم.

سعید شجاعی 

Sunday, November 10, 2013

انتحار دریایی

شاید ساحل هم
زیر گوش نهنگ ها
وعده بهشت می خواند.


سعید شجاعی 

Saturday, November 9, 2013

ترس

من با ترس های کودکی ام بزرگ شدم،
اما نبودن تو هولناک تر از
تاریکی و تنهایی است.


سعید شجاعی 

جانگیر

یک بار در جنگ کشته شدم
و در صلح هزار بار بر دار آویخته،
عشق به این سرزمین
همچنان از من جان می گیرد.


سعید شجاعی 

Friday, November 8, 2013

هوا خوری

لب هایم 
در مسیر تنت قدم می زنند،  
و این خارق العاده ترین 
شکل درمان دلتنگیست.  


سعید شجاعی 

قدیمی

به خوشبختی کسی حسادت می کنم
که تو را،
به اسم کوچکت صدا می کند.


سعید شجاعی 

آزادی

جمعه
روز من است،
هر طور که بخواهم
می توانم به تو فکر کنم.


سعید شجاعی 

Thursday, November 7, 2013

قدمت

چند هزار شب
از دلتنگی ام می گذرد،
و من در نبود تو
هنوز با خودم کنار نیامده ام.

سعید شجاعی 

Wednesday, November 6, 2013

لب خند

امشب که بین بغض هایم
سرگردانم،
مرا به لبخندت دعوت کن. 


سعید شجاعی 

Tuesday, November 5, 2013

بی چتر

یک دل سیر
دلتنگی مرا قدم بزن،
حال و هوایم بارانیست.

سعید شجاعی 

Monday, November 4, 2013

گم کرده

بیچاره من
که در خودم،
به دنبال تو می گردم.


سعید شجاعی 

گیسو سیاه

موهایت
سیاه ترین شعر من است،
کوتاه تر از شبهای تنهایی.


سعید شجاعی 

Sunday, November 3, 2013

شاعرم

لعنت به شعر 
که بی تو 
شکل نمی گیرد. 

سعید شجاعی 

Saturday, November 2, 2013

غریبانه

غریبه نیستم،
من تو را به اندازه یک خاطره
و هزار رویا می شناسم.


سعید شجاعی 

غمبار

این شهر لعنتی را سیل برد،
تو زیر چتر چه کسی
پنهان شدی؟

سعید شجاعی 

Friday, November 1, 2013

اسارت

در چنگ چشمانت
مثل یک اسیر جنگی ام،
که هر روز به اعتراف
فکر می کند.


سعید شجاعی


خدایان جمعه

به دست های تو پناه می برم،
خدایان روز جمعه
بی رحم اند.


سعید شجاعی


Thursday, October 31, 2013

گرفتاری

طوری چشم مرا گرفته ای
که دلم با هر بهانه ای
می گیرد.


سعید شجاعی 

Tuesday, October 29, 2013

متفاوت

بی تفاوت تر از آنی
که دوستم داشته باشی،
بعید است حال مرا بفهمی.


سعید شجاعی 

Monday, October 28, 2013

آشنا

تو را آنقدر بلدم
که می دانم
هنوز نمی شناسی ام.


سعید شجاعی 

یادآوری

نمی خواستم مثل همه ی آدم ها 
فقط به بود و نبودت عادت کنم، 
من تو را بیشتر از اندازه ام 
دوست داشتم 
که حالا از یادم نمی روی. 


سعید شجاعی  

Sunday, October 27, 2013

بدخیم

چیزی در سینه ام 
به شکلی بد خیم 
تو را می خواهد. 


سعید شجاعی 

یک مرد

تمام شهر بوی سیگار گرفت،  
من هنوز نبودن تو را 
در شهر قدم می زنم. 


سعید شجاعی

Saturday, October 26, 2013

باش

اگر تو نبودی ادبیات نبود
نامه های عاشقانه،
فال حافظ
غزل های سعدی،
اگر تو نبودی
نمی دانم چه بلایی سر باران می آمد
و فصل ها غمگین می شدند،
اگر تو نبودی
دنیای بدی داشتیم،
اگر تو نبودی
کسی مرا از این همه فاصله
دوست نداشت
و من دلم برایت این همه تنگ نبود،
اگر تو نبودی
دیگر کسی شاعر نمی شد.



سعید شجاعی

ویرانه شود

با این همه پاییز وُ باران،  
شهر بیش از این 
 تحمل تنهایی ام را ندارد. 


سعید شجاعی 

Friday, October 25, 2013

یک جمعه دیگر

جمعه ها با تو،  
روزهای هفته را 
گم می کنم. 


سعید شجاعی 

وارث

از پس سکوتی سی ساله
با من حرف بزن،
لب هایت
ارث پدری من است.  



سعید شجاعی 

Thursday, October 24, 2013

رفتن

دیگر جایی برای رفتن ندارم، 
من از تمام آغوش های دنیا
جا مانده ام. 


سعید شجاعی  

خود خدا

بهشت پیش کش،
این جهنم را
از من بگیر.


سعید شجاعی 

Wednesday, October 23, 2013

ترک

خودم را به تنهایی بسته ام 
تا خوب از چشم هایم چکه کنی، 
هر اعتیادی که به تو داشتم 
باید به ناچار ترک شود. 


سعید شجاعی 

درک

عشق من، می فهمم ات،
دیگر هیچ سلامی
بی خداحافظی نیست.


سعید شجاعی 

Tuesday, October 22, 2013

حال سال

چند سال است
که تقویم بدون تو،
حال خوبی ندارد.


سعید شجاعی 

Monday, October 21, 2013

نگرانم نشو

زندگی خطرناکی دارم،
بی شب بخیر می خوابم
و بی صبح بخیر بر می خیزم.


سعید شجاعی 

تن به تن

در من گسترش بده
مهربانی ات را،
بگذار بدون خون ریزی
فتح شوم.


سعید شجاعی 

Sunday, October 20, 2013

پاییزی

باران آهسته می بارید 
و من در تو غرق می شدم، 
چه طبیعت عجیبی دارد پاییز. 


سعید شجاعی 

بن بست

نه کسی می آید
و نه کسی می رود،
من در بن بست ترین نقطه دنیا
بنا شده ام.


سعید شجاعی 

Saturday, October 19, 2013

خیلی دور خیلی نزدیک

فراموشم کن،  
شاید من هم 
از تو آموختم. 


سعید شجاعی  

خوبم

از وقتی که دوستم داری،
حال تمام ِ دنیا
خوب شده است.


سعید شجاعی 

Friday, October 18, 2013

آغوشنامه

این بار که در آغوشم آمدی، 
دیگر خودم را 
از تو پس نمی گیرم. 


سعید شجاعی 

چشم ها

مراقب چشم هایت باش،
شعر های زیادی
از آن آب می خورند.


سعید شجاعی 

سیاه لشگر

نه قد وُ قامتم مجال می دهد 
و نه این روزهای سیاه می گذارند 
مرد قصه ای شوم 
که دلم درگیر آن شده. 


سعید شجاعی 

یک روز کامل

تمام تقویم
به یادت سپری می شود
و من جمعه ها را
برای دوست داشتنت
کنار گذاشته ام.
 
.

سعید شجاعی 

Thursday, October 17, 2013

چشم های گیله مرد

برای گیله مردی چون من
تو مثل آوازی آذری می مانی،
نمی فهمم اش
اما دلنشینی.


سعید شجاعی 

Wednesday, October 16, 2013

خوبم

نیازی به اسم ندارم
وقتی تو به این خوبی
در آغوشم می گیری.


سعید شجاعی 

مجبور

من آن ابراهیم ام  
که نمی داند 
با خون خشک شده ی اسماعیل 
بر دستانش چه کند. 


سعید شجاعی 

Tuesday, October 15, 2013

کوتاه و معمولی

اسم مرا 
در حروف الفبا خلاصه کن،
حیف است در این هوا 
بدون خاطره بمانم. 


سعید شجاعی 

خیلی زود

طوری دوستم بدار،
که هیچ وقت
دیر نشود.


سعید شجاعی  

Monday, October 14, 2013

جایت

چه پاییز باشد
چه باران،
اینجا
همیشه جای تو خالیست.


سعید شجاعی

Sunday, October 13, 2013

آرزوی لبخند

گریه که می کنی،
دیگر هیچ آرزویی 
برآورده نمی شود. 


سعید شجاعی 

Saturday, October 12, 2013

نیستم

پیوسته در حال رفتنم،  
اول از یاد 
سپس از دست. 


سعید شجاعی 

Friday, October 11, 2013

کلافه

بی تو،
نمی دانم
با خودم چه کنم.


سعید شجاعی 

خرابی

حتمن باید بروم
تا به نظرت بیایم؟
چه قدر احمقانه
دلخوشی ام خراب می شود.


سعید شجاعی 

فجیع

فجیع ترین حالت جمعه،
چیزی شبیه توست
که در دلتنگی ام اتفاق می افتد.


سعید شجاعی 

Thursday, October 10, 2013

دلی دلتنگ

شاید خودت ندانی
ولی چشمانت،
دندان تیز کرده اند
که دل از من بگیرند.


سعید شجاعی 

پروانه شو

از پس این پیله ی درد
پروانه بیا،
من و تمام گلدان ها
برایت دعا می کنیم.


سعید شجاعی 

Wednesday, October 9, 2013

کنارت

کنارم بمان، 
تو حتی بیشتر از خودم 
به من می آیی. 


سعید شجاعی 

Tuesday, October 8, 2013

شمعدانی هایم

تو که رفتی
من در این خانه غریب شدم،
حتی این گلدان ها
دیگر از دستم آب نمی نوشند.


سعید شجاعی 

کودکم

مراقبم باش،
پس از سی سال
هنوز هم کودکم
و می ترسم که دستانت را
رها کنم.

سعید شجاعی 

رگ بی خوابی ام

رگ خواب من
از دستم دور است
و دلش برایم تنگ می شود.


سعید شجاعی

Monday, October 7, 2013

سپید برفی

پوست تنت
معجزه ی تابستان است
در لباس برف.


سعید شجاعی 

Sunday, October 6, 2013

دلخوش

چین دامنت
دست چینی ست
از دلخوشی هایم.


سعید شجاعی 

Saturday, October 5, 2013

پوسیده

بوی سگ گرفته تنهایی ام،
بس که این دل
از دلتنگی پوسید.


سعید شجاعی 

Friday, October 4, 2013

آرام

آرام جانم
آرامم کن،
بی اندازه ببوس مرا.


سعید شجاعی 

یک جمعه دیگر

جمعه،
غمگین تر از آن است
که در تقویم دیده می شود.


سعید شجاعی 

Thursday, October 3, 2013

زورکی

رفتنی می رود 
ماندنی می ماند، 
به زور که نمی شود 
تنها نماند. 


سعید شجاعی 

Monday, September 30, 2013

حدیث شوری

گریه نکن، 
می ترسم در اشک های تو
 نهنگ های دلم
دست به خودکشی بزنند.  


سعید شجاعی 

Sunday, September 29, 2013

غیر عادی ام

چرا این قدر عادی دوستم داری؟ 
شاید متوجه نیستی 
که دیگر 
به من توجه نمی کنی. 


سعید شجاعی 

Saturday, September 28, 2013

پیر

پوست چروکیده می شود
و استخوان ها پر درد،
تنها دل است
که هنوز می گیرد.


سعید شجاعی 

Friday, September 27, 2013

شرایط مساعد

دست خودم نیست،
آب و هوا
برای گریستن مساعد است.


سعید شجاعی 

متحمل

لطفن نرو،
من تاب گرسنگی هم ندارم،
چه رسد
به تحمل ِ دوری از تو.


سعید شجاعی 

میلیاردی

می گویند هفت میلیارد آدم 
کنار من زندگی می کنند، 
چه تنهایی بزرگی دارم. 


سعید شجاعی 

Thursday, September 26, 2013

دامنه های دور

پای من
حتی در دورترین
 دامنه ی دامن ات
سست می شود.


سعید شجاعی 

Wednesday, September 25, 2013

مردانه

امشب می خواهم از اینجا
تا انتهای شعر
سکوت کنم،
و این،
مردانه ترین
شکل شاعرانگی دنیاست.


سعید شجاعی 

Tuesday, September 24, 2013

دست خالی

دست هایت را به من بده، 
نمی خواهم مردم 
مرا با دست خالی ببینند. 


سعید شجاعی 

رژ

باید می فهمیدم،
لب های تو 
طعم رفتن می داد. 


سعید شجاعی 

Monday, September 23, 2013

شکوه

به جهنم
که پاییز و باران آمدند،
اینجا که جز من
کسی نیست.


سعید شجاعی 

به نازم

چه قدر باید خسته شوم
تا تنم را
به باد نوازش بگیری؟


سعید شجاعی 

Sunday, September 22, 2013

ترک کن

نه قد وُ قامتی بلندی دارم 
که دستم به شاخه ی آرزویی برسد 
و نه سوار ِ خوبی هستم 
که با اسبی سپید سر از قصه ها در بیاورم، 

من ترک شدنی ترین 
مرد قصه ام. 


سعید شجاعی 

Saturday, September 21, 2013

بستنی

تمام ِ گرفتاری من
از جایی آب می خورد،
که کسی را بیشتر از
بستنی ام دوست داشتم.


سعید شجاعی 

خوددار

باید از خودم خودداری کنم،
هرچند دیگر کسی نمانده
که ترکم نکرده باشد.  


سعید شجاعی 

ترس

کودک که بودم
همیشه از تاریکی و تنهایی
می ترسیدم،
حالا که بزرگ شدم فهیمیدم
آدم ها
با ترس هایشان
زندگی می کنند.


سعید شجاعی 

Friday, September 20, 2013

دلیل علمی

از وقتی تو نیستی،
علم ثابت کرد
که روزی چند بار گریستن
برای بدن مفید است،
اشک های من
دلیل علمی دارد.

سعید شجاعی 

Thursday, September 19, 2013

نا آرام

از صدای من خسته بود
لالایی نخوانده
خودش را به خواب می زد،
این دل ِ نا آرام.


سعید شجاعی 

صرف شده

دوستت دارم
دوستت دارد
دوستت دارند،

لعنت به این صرف های بد ترکیب
که مرا
به وحشت می اندازند.


سعید شجاعی

گلوگاه

نبض من،
زیر لب های تو 
لبخند میزند. 


سعید شجاعی 

Monday, September 16, 2013

یک خبر خوب

آنقدر خوشحالم 
که می خواهم از شادی بغلت کنم، 

و من مانده ام که چرا هر چه فکر می کنم 
جز خوشحالی در آغوش کشیدنت،  
چیز دیگری یادم نمی آید. 



سعید شجاعی 

Sunday, September 15, 2013

گلو گیر

بیچاره من،  
که گلویم 
گیر خنده های توست،  
نا مهربانم.  


سعید شجاعی 

Saturday, September 14, 2013

حواشی

تو به کار خودت برس، 
من همین جا 
در حواشی ات 
خوشبختم. 


سعید شجاعی  

بی قراری

دکمه هایت را
یکی یکی باز کن،
من هم دلتنگی ام را
یکی یکی رو می کنم.


سعید شجاعی 

Friday, September 13, 2013

خیال عبور

من از خودم،
خیابانی خالی دارم
که تنها خاطره اش
عطر عبور توست.

سعید شجاعی 

صبح جمعه

بی تو در هر جمعه،  
تخت ِ من 
سخت تنهاست. 


سعید شجاعی

Thursday, September 12, 2013

محاسبه

احمق بودند
آدم هایی که با ضرب و تقسیم
می خواستند در زمان سفر کنند،
نمی دانند که با یک عطر قدیمی
چه طور می شود
در گذشته زندگی کرد.


سعید شجاعی


Wednesday, September 11, 2013

شهر خاموش

وای به حال شهری
که از تو
خاطره دارد.


سعید شجاعی 

Tuesday, September 10, 2013

کمبود

بس که این روزها
دلتنگ تو ام،
دیگر با خودم
در یک بدن جا نمی شوم.

سعید شجاعی  

Monday, September 9, 2013

آشوب

خدا با من به خواب می رفت
و با تو بر می خواست،
برگرد
نه به خاطر من
فقط بیا خدا را بیدار کن،
تمام ِ دنیا تنها مانده است.


سعید شجاعی 

همین حوالی

به لبخند هایم نگاه کن، 
من در حوالی تنت 
خوب می شوم. 


سعید شجاعی

Saturday, September 7, 2013

تو بمان

متاسفم دخترک،
این خاک
هنوز تو را
زنده می خواهد.


سعید شجاعی


بر گرد

برگرد، 
به جای دست های تو 
بغض یک دنیا
بر گردن من افتاده است. 


سعید شجاعی 

ساکت

کسی نمی داند 
چقدر حرف برای گفتن دارم،  
افسوس که به احترام تنهایی 
همه چیز را سکوت کرده ام. 


سعید شجاعی 

Friday, September 6, 2013

آخر خط

دیگر تمام شده ام،
بعد از تو
آخر اسمم 
نقطه می گذارم.


سعید شجاعی 

هشتادوشش

شناسنامه ام
به شدت درد می کند، 
گویا امسال هم 
دچار خون ریزی زخم یک مُهر 
شده است.  


سعید شجاعی 

هجری غروبی

کاش تقویم به میلادی برگردد،
در تاریخ شمسی ام
به غروب رسیده ام،

امروز برای من
روز غمگینی است.


سعید شجاعی 

غایب

تنها نکته جالب زندگی ام
تو بودی
که حالا نیستی.


سعید شجاعی 

Thursday, September 5, 2013

بازی باد

بیچاره باد،  
نمی داند بازی با زلف های تو 
چقدر دلبرانه است. 


سعید شجاعی  
 

Monday, September 2, 2013

دوستدار

من هیچ برنامه ای ندارم،  
خودت هر جور که صلاح می دانی 
دوستم بدار. 


سعید شجاعی 

بی خوابی

یک گوسفند 
دو گوسفند 
سه گوسفند
... 
امشب هم معلوم نیست تا خواب،  
باید چند گله دیگر را 
سر شماری کنم. 


سعید شجاعی 

به سادگی

آدم شناس خوبی نیستم، 
با خیالی آسوده
بیا و بدی کن، 
من جز آمدنت
چیز دیگری نمی فهمم. 


سعید شجاعی 

Friday, August 30, 2013

هفته های غمگین

هیچ شنبه ای
روز من نیست،
من همیشه در غروب جمعه
جا می مانم.


سعید شجاعی 

Thursday, August 29, 2013

یخ زده

مرا ارغوانی صدا کن،
 اسم من سالهاست
که در خواب زمستانی
کابوس سکوت می بیند.


سعید شجاعی  

Wednesday, August 28, 2013

خیره

من سر جنگ ندارم،
چشم هایت را
دور از نگاهم دور کن،
حتی یک لبخند هم
برای دوست داشتنت
کفایت می کند.


سعید شجاعی 

بی خوابی

وقتی همه خوابند
در لابه لای دلتنگی های من
زنی تنها قدم می زند،
که روزی برای خواب هایم
لالایی می خواند.


سعید شجاعی 

Tuesday, August 20, 2013

بی جواب

جواب بده لعنتی،
این باران
پـُر از سئوال است.


سعید شجاعی 

غمگاه

چه ساده اند
آدم هایی که هنوز
با غروب جمعه سرگرم اند، 
من با غم چشمانت چه کنم؟


سعید شجاعی 

Sunday, August 18, 2013

خطرناک

مرا از مرز هایت عبور بده
کمک کن پشت پیراهنت پنهان شوم،
من از دوری ات
احساس خطر می کنم.


سعید شجاعی


Friday, August 16, 2013

غایب

تو نیستی
و دوستت دارم ِ غمگینی
در صدای من است.


سعید شجاعی 

حال بد

حالم خوب نیست،
من در سخت ترین حالت ممکن
از تو دورم.


سعید شجاعی 

Thursday, August 15, 2013

زیبا سازی

من خط به خط
فقط بی تابی می کنم،
دست کم تو برای زیبایی
در شعر هایم
شمعدانی بکار.

سعید شجاعی


Wednesday, August 14, 2013

حالگیر

می ترسم به دیگران
نگران بمانی
و خیالت راحت بماند
که حال من همیشه
خوب است
و پرسیدن ندارد.


سعید شجاعی

آدم های مهم

اولین آدم مهم زندگی ام
تویی
وقتی که با منی،
دوم آدم مهم زندگی ام
خودم هستم
وقتی با تو ام.

سعید شجاعی 

زنی که تویی

زن باش
تویی وُ یک دنیا زیبایی، 
بگذار من هم 
با درد های خودم مرد شوم. 


سعید شجاعی 

Sunday, August 11, 2013

ناشناس

خراشیده می شوم
در شیار این خیابان ها،
دیگر حتم دارم
مرا از روی باقی مانده هایم
نخواهد شناخت.


سعید شجاعی

Saturday, August 10, 2013

ترک

مرا به چشم هایت ببند،
می خواهم
تمام ِ دنیا را ترک کنم.


سعید شجاعی 

وانمود

در این روزهای بارانی
کمی وانمودم کن؛  
فقط منم که تمام ِ تنهایی ام
در ذوق آسمان می زند.


سعید شجاعی 

Friday, August 9, 2013

همین اطراف

جمعه ها
از هیچ کس خبری نیست،
من هم دست خودم را می گیرم
و آهسته زندگی می کنم.

سعید شجاعی 

Thursday, August 8, 2013

حس شیرین

نگاهت را به من بیاویز 
بگذار 
مهم ترین آدم دنیا شوم. 


سعید شجاعی 

خط به خط

یک خط برایم بخند، 
من در این صفحه 
کمی دلتنگم. 


سعید شجاعی

Wednesday, August 7, 2013

کافه های تلخ

در آخرین خبر  
سر انجام یک اتفاق ِ خوشمزه 
دراین  کافه های تلخ 
خواهد افتاد، 
در آخرین فنجانم 
دیگر با باران 
تنها نبودم.   


سعید شجاعی 

Monday, August 5, 2013

تنهای معمولی

پیامبر این قرن
در یک شکست عشقی
خدایش را باخت
و معجزه را
از یاد بـُرد،
حالا او هم مثل ما
یک تنهای معمولی است.


سعید شجاعی 

Sunday, August 4, 2013

ساده لوح

من از ساده لوحی های نا تمامم
ترکیب های عاشقانه می سازم،
و چه قدر احمقانه
تنهایی ام را باور نمی کنم.


سعید شجاعی 

Saturday, August 3, 2013

حسادت

حسود نیستم 
اما قسم می خورم همه آدم ها،  
می خواهند تو را از من بدزدند. 


سعید شجاعی 

Thursday, August 1, 2013

بستگی

آخ که چه زود
گم می شود
بستگی ِ ام
در این وابستگی های
دسته جمعی.


سعید شجاعی 

بی خیالی

چه بی خیال می روی،
انگار نه انگار 
که من به اعتماد دست های تو 
در تنهایی غرق شدم. 


سعید شجاعی 

Wednesday, July 31, 2013

خبر های سوخته

مهم ترین خبر دنیا
بحران ِ نبودن تو در این خانه بود
که در سکوت رسانه ها
فقط مرا
به چالش کشید.


سعید شجاعی

Tuesday, July 30, 2013

شب شعر

دوست دارم تا صبح
شاعری کنم
و بی خیال ِ تمام ِ کلمه ها
عاشقانه ببوسمت.


سعید شجاعی 

بهار سبز

 پشت ِ بهار چشمانش
گندم زاری بود
که در باد می رقصید،
و من چون کشاورزی پیر
تمام خطوط زمین را
نوازش می کنم.


سعید شجاعی 

باران است

دعا می کنم
که خدا وجود داشته باشد، 
 حیف است 
که به خاطر این  باران زیبا،
کسی نباشد که از او تشکر کنم.

سعید شجاعی 

Monday, July 29, 2013

انتقام

لطفن بیشتر از تمام دنیا
دوست ام  بدار،
می خواهم از دنیایی انتقام بگیرم
که مرا بی تو تنها می گذاشت.


سعید شجاعی

Friday, July 26, 2013

آشکار

جمعه ها غروب
به بهانه ی تو،
دلتنگی از زندگی ام
بیرون می زند.


سعید شجاعی 

Thursday, July 25, 2013

فصل فراموشی

همچون شومینه ای
فراموش شده 
در ظهر تابستان، 
دلسرد وُ ساکتم. 

سعید شجاعی 

هیمالیای بیمار

آسوده باش فرهاد،
در انتهای این قصه
پسران کوه
به خواب ِ شیرین می رسند.


سعید شجاعی 

Wednesday, July 24, 2013

تقلا

به اندازه ی یک نامه ی بلند
پُرم از حرف های اضافه،
چیزی عاشقانه تر از دوستت دارم بگو
و خلاصم کن.


سعید شجاعی 

Monday, July 22, 2013

گریزگاه

از خانه به خیابان
و از خیابان به خانه می گریزم،
تنهایی
همه جا در کمین است.


سعید شجاعی 

Friday, July 19, 2013

خورشید خسته

تمام هفته به انتظار کسی هستم
که تنهایی را 
از جمعه هایم بگیرد، 
و این غروب خسته
سرانجام
به شبی عاشقانه ختم شود.


سعید شجاعی 

Thursday, July 18, 2013

دست ها

دست هایت را می گیرم  
و دعا می کنم،  
دست هایت را می گیرم
و خدا می داند که دیگر 
هیچ چیز مهم نیست. 


سعید شجاعی 

وفایت

کسی بی وفا نبود،  
این ما بودیم 
که بی دلیل دل بستیم. 

سعید شجاعی 

ماندنی

قرار بود دنیا جای خوبی باشد،
تو اهل ماندن نبودی
و همه چیز بهم ریخت.


سعید شجاعی 

Wednesday, July 17, 2013

آفریقا

اینجا  
همیشه قحطی تو است
و من در آفریقای تنهایی
به شدت بحرانی ام.


سعید شجاعی 

Sunday, July 14, 2013

معمولیست

عصرها 
از کار که بر می گردم،  
آنقدر پرسه می زنم 
تا تمام ِ تنهایی ام 
در خانه بخوابد، 
وقتی در انتهای شب 
کلید می اندازم،  
سکوت خانه ام 
دیگر غم انگیز نیست. 



سعید شجاعی 


Saturday, July 13, 2013

نغمه های دور

مرا چون نغمه ای
فراموش شده،
به یاد آر.


سعید شجاعی 

Friday, July 12, 2013

غافلگیر

روی تن ات 
از بی راهه می روم 
و خدا را 
غافلگیر می کنم، 
همیشه می دانستم 
که بهشت 
زیر پیراهنت پنهان است.   


سعید شجاعی


جمعه های خیس

من جمعه ای می شناسم،  
که به غروب نرسیده 
بغضش می ترکد، 
تقویم من 
پـُر از جمعه های خیس است.


سعید شجاعی 

دست های خالی

متاسفم بانو،
اوضاع مالی ام
آنقدر خوب نبود
که بتوانم دوستت داشته باشم.


سعید شجاعی 

Thursday, July 11, 2013

عاشقانه های منتظر

چه کسی می فهمد 
سکوت ِ هزار واژه را،   
که هر روز بدون تو 
غمگین تر می شوند. 


سعید شجاعی 

Wednesday, July 10, 2013

دکتری

وقتی با یک بوسه می شود
خوب ِ خوب شد،
دیگر این همه دوا وُ دکتر لازم نیست.



سعید شجاعی

نا پیدا

برای تو نه
دلم برای خودم
تنگ شده است،
وقتی نیستی
من هم به شکل مرموزی
ناپدید می شوم.


سعید شجاعی

آفتابی

آب که از سر ما گذشت،
با هر هوایی که می توانی
به دیدنم بیا.


سعید شجاعی

کنارت

اخبار دروغ می گفت،  
نه خبری از جنگ وُ انفجار بود 
و نه بحران های گوناگون، 
دنیا کنار تو 
بی نهایت آرام بود. 


سعید شجاعی 

یکی هست

یک نفر هست
که دوستم دارد،
شاید خودش هم نداند،
ولی من
مطمئنم که یک نفر هست.


سعید شجاعی 

Monday, July 8, 2013

گرم

هنوز گرم است، 
انگار پیش از رفتن 
روی همین شعر 
دراز کشیده بودی. 

سعید شجاعی 

Thursday, July 4, 2013

تظاهر

بیچاره شاعر
تمام ِ عاشقانه هایش
بوی تنهایی می داد.


سعید شجاعی

بغض یک لبخند

آنقدر دلم برایت تنگ شده است
که با دیدنت نمی دانم
باید بخندم یا گریه کنم.


سعید شجاعی 

Sunday, June 30, 2013

درکم

این دلتنگی
زبان نفهم تر از آن است
که تنهایی مرا درک کند.


سعید شجاعی 

Saturday, June 29, 2013

خام

حقیقت
همیشه برهنه بود،
و من ِ خوش خیال هم
خجالتی.

سعید شجاعی 

Friday, June 28, 2013

قلبی سرخ

چیزی در کوله پشتی ات جا مانده است
که نباید از دستم می رفت،
حالا من با چه رویی
به تنهایی خودم برگردم.


سعید شجاعی 

Thursday, June 27, 2013

خراب

از وقتی رفته ای 
خراب شده ام، 
دیگر درست زندگی نمی کنم. 


سعید شجاعی 

Wednesday, June 26, 2013

نقاب

باید آبرو داری کنم
و  در نبودنت
تمام ِ بغض هایم را
لبخند بزنم.


سعید شجاعی 

Tuesday, June 25, 2013

شرط

دست هایم را بگیر
و مرا با خودت آشنا کن،
با خودم شرط بسته ام
عاشقت خواهم شد.


سعید شجاعی

زیستگاه

آغوشت را دوست دارم،
این اکو سیستم 
دلپذیر را. 


سعید شجاعی 

Monday, June 24, 2013

گمگشته

تمام ِ روز  
چون کودکی گم شده  
از غروب می ترسم،  
پیدایم کن
من از شب های تنهایی
وحشت دارم.


سعید شجاعی 

ملال انگیز

یک روز ِ خوب 
تویی،  
وقتی نیستی 
همه ی روزهایم 
ملال آور است.


سعید شجاعی 

Sunday, June 23, 2013

دنیای من

در تنهایی من 
هفت میلیارد آدم سرگردانند 
و هنوز هیچ کس 
اسم مرا نمی داند.  


سعید شجاعی 

Saturday, June 22, 2013

به بوسم ات

بی خیال ِ شعر،
ترجیح می دهم
خوب ببوسمت
تا خوب بنویسمت.


سعید شجاعی 

دلتنگی

دیگر پیراهنم
برای دلتنگی ات
تنگ است.


سعید شجاعی 

Friday, June 21, 2013

حال جمعه

جمعه های من هنوز
در گوشه ای می نشیند
و به زلف های تو
دست می کشد.


سعید شجاعی 

Thursday, June 20, 2013

قانون غریبی

زمین قانون عجیبی دارد، 
هفت میلیارد آدم 
و فقط با یکی از آنها 
احساس تنهایی نمی کنی  
و خدا نکن که آن یک نفر 
تنهایت بگذارد، 
آن وقت حتی با خودت هم 
غریبه می شوی.  


سعید شجاعی 

شعار

شعرهایم بیش از حد شلوغ است،
من از کسی می گفتم
که هیچ وقت نبود.


سعید شجاعی 

Wednesday, June 19, 2013

گلایه

تو نبودی
و تمام ِ اتفاق های ماجراجونه ی زندگی ام
رخ داد،
دیگر نیا،
بعد از این
زندگی ِ یک نواختی دارم.



سعید شجاعی 

دم به دم

دل آویز ترین شکل زندگی
در حضور تو
خلاصه شده است.


سعید شجاعی

Tuesday, June 18, 2013

فردای دیروز

چه معجزه ی شومی،
من هر روز
در خاطره هایم زندگی می کنم.


سعید شجاعی 

فصل تو

پر از آسمان بست
پا بر زمین کشید
و تمام دلتنگی اش را 
مثل یک مرد
قدم زد 
پرنده ای که از فصل کوچ 
جامانده بود. 


سعید شجاعی 


داستانی

تمام ِ قصه ها 
ما را می شناسند،  
یکی بود 
یکی نبود. 


سعید شجاعی 

Monday, June 17, 2013

سعیدم

میم اش پیش کش،
اسم من بی صدای تو
غمگین است.


سعید شجاعی 

آشوب

شبانه 
در حسی سرکوب می شوم،   
که نبودن تو را 
هر روز سکوت می کند. 


سعید شجاعی  
 

شمارش

چه کهکشان ِ کم ستاره ای داریم،
این تعداد
حریف ِ بی خوابی من نمی شوند.


سعید شجاعی 

تکراری

هیچ اتفاقی از من نمی گذرد،  
همه ی حادثه ها هر روز 
در من تکرار می شوند. 

سعید شجاعی 

Wednesday, June 12, 2013

تاریخی

من سر به نیست شدم
تو سنگ سار،
ما یک تاریخ
تمام ِ احساسمان را
مجازات شدیم .



سعید شجاعی 

Sunday, June 9, 2013

صدا

این روزها
تنهایی ام عبوس شده 
و لام تا کام 
با من حرف نمی زند، 

این روزها 
اسمم چه ساکت است.  


سعید شجاعی 

Saturday, June 8, 2013

عمق تنهایی

حتی در حد حرف
بگو دوستم داری،
قول می دهم باور نکنم.


سعید شجاعی


Friday, June 7, 2013

بوسه بازی

همه ی کلمه ها را بالا و پایین کنم،
هیچ جمله ای
به اندازه ی بوسه های تو
اثر بخش نیست.


سعید شجاعی 

دروغکی

چه یکی باشد 
چه یکی نباشد،  
همیشه آن که نباید دروغ می گوید
و قصه به پایان می رسد. 


سعید شجاعی 

Wednesday, June 5, 2013

تمام

چند ضمیر جا بجا کن و بیا،
همه ی شعر هایم
بی تو،
فقط حس هایی زهر ماری هستند.


سعید شجاعی 

رگ خواب

در لا به لای لباس هایت
به دنبال ِ لالایی هایم می گردم،
بعد از تو
دیگر رگ ِ خواب هایم را
پیدا نکردم.


سعید شجاعی 

Tuesday, June 4, 2013

عاشقانه ای مبهم

چشم هایش
رنگ صلح را 
نمی شناخت 
و لب هایش 
جنگ ِ جهانی 
به راه می انداخت، 
تنها گیسوانش 
اسیر نواز بود. 


سعید شجاعی 

خوش خبری

با خبری خوش به خانه رفت
و تمام ِ خوشحالی اش را 
در تنهایی گریست. 


سعید شجاعی

تمام شب

نیستی که ببینی تا صبح
پهلو به پهلو
با جای خالی ات
بیدار می مانم.


سعید شجاعی





Monday, June 3, 2013

اسارت

سربازی که به جنگ رفت
اسیر ِ عکسی بود
که در لباس اش پنهان می کرد.


سعید شجاعی

Sunday, June 2, 2013

آسمان

شب شال ِ سیاهت را
به سر می کند 
و همه ی ستاره هایم 
عطر تو می گیرند،   
مهتاب قصه هایش را 
به زلف های تو می بافد 
و خورشید با چشم های تو طلوع می کند، 

آسمان اینجا 
عجیب سنگ تو را به سینه می زند. 



سعید شجاعی 

Friday, May 31, 2013

نیامده

تو که رفتی 
دیگر هیچ جمعه ای 
به من نیامد. 


سعید شجاعی 

Thursday, May 30, 2013

شمعدانی

شمعدانی ها 
با نفس هایت گل می دهند 
و من به خوابی روم 
که با بوسه های تو 
تعبیر می شود.  


سعید شجاعی 

Wednesday, May 29, 2013

تابستانم

تن اش گرم
و صدایش
طعم توت فرنگی می داد،  
برای خودش
تابستانی بود،
و من پسرکی بازیگوش
که از درس وُ مدرسه خسته است.  


سعید شجاعی 

Tuesday, May 28, 2013

رفتن

چه با خداحافظی بروی 
چه بی آن، 
رفتنت همیشه غم انگیز است. 


سعید شجاعی 

Monday, May 27, 2013

شبانه

تو خستگی هایم را ببوس 
من بی حوصلگی هایت را
نوازش می کنم، 
امشب از خواب 
خبری نیست. 


سعید شجاعی 

Sunday, May 26, 2013

تب بر

تب کردیم
و تنها مردیم، 
هیچ کس
در انتهای این عاشقانه ها
حتی حالمان را نپرسید.


سعید شجاعی 

Saturday, May 25, 2013

لنگیده

چیزی گم است
چیزی کم است، 
چیزی هست 
که همیشه نیست، 

تا نباشی 
یک جای کار 
همیشه می لنگد. 



سعید شجاعی 


خسته ست

به خودم که می رسم خسته ام،
نبودنت
تمام ِ انرژی ام را می گیرد.


سعید شجاعی 

Friday, May 24, 2013

وزین

می ترسم زمین سقوط کند، 
تنهایی من هر روز 
سنگین تر می شود. 


سعید شجاعی 

تنها

جمعه ها 
تو را بهانه می کنم 
و باران می شوم. 


سعید شجاعی 

Thursday, May 23, 2013

غریبه

پیدایم کن،
صلاح نیست
این همه ناشناس بمانیم.


سعید شجاعی 

Tuesday, May 21, 2013

درونم

پیر مرد درونم آلزایمر گرفت
و کودک درونم گم شد،
تنها از من
تو مانده بودی
که رفتی.


سعید شجاعی 

دست احساس

با دست های خالی
نمی شود به چشم هایت نگاه کرد،
دست کم
یک استکان چای باید به همراه داشت،
و حرف هایی تازه
از یک احساس ِ قدیمی.


سعید شجاعی 

در دلم

این گلدان ها 
مرا می فهمند،  
دست های تو 
بهشت می کارد. 


سعید شجاعی 

Monday, May 20, 2013

جامانده

نه جنگ زده ام
و نه از قلب ِ بلاهای طبیعی می آیم، 
فقط از تمام ِ آغوش های دنیا 
جا مانده ام. 


سعید شجاعی 

بی دار

هی مرد،
این غم ها
برای گریستن نیستند،
برای مردن اند.


سعید شجاعی 

اعتیاد

قهوه ای چشمانت
بد تر از سوخته ی تریاک بود، 
و چه من بی خبر
آلوده ی نگاهت ماندم.


سعید شجاعی 

Sunday, May 19, 2013

بارانم

بعد از رفتن تو
من باریدم 
و باران خیس شد. 



سعید شجاعی 

جغرافی

جغرافیای من
طول وُ عرض ِ شومی دارد،
من در وسعت ِ  یک جای خالی
زندگی می کنم.


سعید شجاعی


Saturday, May 18, 2013

سرخی لب

چشم هایش مهربان بود،
اما لب هایش
انسان دوستانه رفتار نمی کرد.


سعید شجاعی 

پهنا

من به اندازه ی 
لبخنده ِ کوچک ات 
گسترده ام. 


سعید شجاعی 

روزی بارانی

دو قدم بیشتر دوستم داشته باش،
تا ابد
که باران نمی آید.


سعید شجاعی 

Friday, May 17, 2013

ابعادی سالمند

من از شناسنامه ام
بزرگترم ،
حتی گاهی از سایه ام
از خودم
از زمین هم بزرگتر می شوم،

این روزهای زندگی
این درد های لعنتی
این کلافگی های مدام
بی رحمانه پیرت می کنند.



سعید شجاعی 

جمعه دودی

جایی در جمعه ها
چیزی می سوزانند
که دود اش
به چشمم می رود،
و الا این اشک ها
از غم نیستند.


سعید شجاعی 

آرزو هایم

من تمام ِ آرزوهایم را 
به اسم کوچک ات 
صدا می کنم. 


سعید شجاعی 

Thursday, May 16, 2013

دست های خالی

تمام ِ دست هایی
که رو می شوند
خالی می مانند،


تنهایی ام را
رو کردم
بزرگتر شد.



سعید شجاعی 

روسری آبی

چه قدر اسم من 
به صدایت می آید، 
مثل ِ شال ِ آبی ات. 


سعید شجاعی 

Wednesday, May 15, 2013

گمشده در بهشت

جوری به من نگاه می کنی 
که انگار  
چشم هایت 
اسم ِ کوچک ِ مرا می داند 
و چه قدر مهربانی ِ دست هایت 
برایم آشناست، 

راستی 
یادم آمد 
من آخرین بار 
در پیچ ِ زلف هایت 
دیده شدم. 


سعید شجاعی 

 

بیماری

خاطره هایی خونخوار
تمام ِ لبخند ِ مرا
تا اولین قطره ی اشک می مکند.


سعید شجاعی 

واگنی متروک

من در یکی از ایستگاه های مترو
در یکی از واگن ها
در متن ِ سکوتی سنگین
جا مانده ام،

من در یکی از روزها
سالهاست سرگردانم.


سعید شجاعی 

عاشقانه ها

از من شعری عاشقانه
چاپ نمی شود،
این ها همه
توهم ِ مردی تنهاست.


سعید شجاعی 

Tuesday, May 14, 2013

بخارا

باران می بارد
و من کنار پنجره 
بخار چشمانم را پاک می کنم، 
آب
این کوچه های بی حوصله را می برد
و ردپای مسافران را
به دور دست ها،

چشمانم دوباره بخار می گیرد
انگار در سینه ام
چیزی تفت می دهند.


سعید شجاعی




تابستانم

دستم به دامنت
این آخرین باران ِ بهار است، 
مرا به امید ِ بغض ِ پاییز
رها مکن،
در تنهایی ِ تابستان
خشکیده می شوم.


سعید شجاعی 

پایان افسانه ها

ققنوس
بی سیمرغ
سقوط کرد  

و چه بلند پروازانه سوخت،

تنها باد می دانست
این خاکستر
پایان یک افسانه است.


سعید شجاعی




انگشت نگار

زنده می شود زندگی ام
زیر نوازش هایت،
باید رازی در اثر انگشتت
نهفته باشد.


سعید شجاعی 

Monday, May 13, 2013

کابوس

چشم مان را
به روی حقیقت بستیم،
خوابمان برد،
تمام ِ تاریخ ما
تکرار ِ کابوس است.  


سعید شجاعی 

Saturday, May 11, 2013

لبخند نگاه

جاذبه ی زمین
در نگاه تو اتفاق افتاد
و من
پشت ِ لبخندت
سقوط کردم.


سعید شجاعی  

Thursday, May 9, 2013

بند رخت

مثل ِ بند ِ رخت
شانه های من
زیر بغض ِ لباس ها
خیس می خورد،

مثل ِ بند ِ رخت
کشیده به دوش می کشم
حجم ِ زندگی را،

مثل ِ بند ِ رخت
بودنم
به چشم نمی آید.


سعید شجاعی

شانه ی باران

من و باران
بی شانه گریه می کنیم،
اون خیابان را تر می کند
و من خاطره هایم را.


سعید شجاعی 

معاشرت

آدم ها
زودتر از چای
از دهن می افتند،
و من
حسرت ِ یک چای دو نفره را
سر می کشم.


سعید شجاعی 

Wednesday, May 8, 2013

بی راه

جنون ِ سر به راهی داشتم،
حالا در تب ِ این همه غم
سر به بی راه ها گذاشتم.


سعید شجاعی 

افشا

دکتر می گفت حالم خوب نیست 
و از سینه ام که عکس گرفت ، 
زلف هایت 
در ریه هایم پیچیده بود 
و جای خالی لبخند تو 
کنار قلبم...

فقط می ترسم نام تو 
در اولین کالبد شکافی ام 
فاش شود. 


سعید شجاعی  



Sunday, May 5, 2013

بد عادت

بد عادت شده ام،
به باران هم عادت کردم
و دیگر نیامد،  
چه قدر غم انگیز
عادت های من
یکی یکی
بی علت می شوند.


سعید شجاعی

نبودنت

پشت ِ نبودنت  
قیامت است
و همه ی دنیا
بی نهایت تنهاست.


سعید شجاعی 

از ترس

سقط می کرد از دلش
یکی یکی آدم ها را، 
زنی تنها. 


سعید شجاعی 

Saturday, May 4, 2013

ساخته

تو نیستی و من هنوز
با کلمات بازی می کنم
و می دانم
که خودم را بد باخته ام.


سعید شجاعی 

قرار

ای قراردادی ترین 
بی قراری ام، 
هنوز هم 
دوستت دارم. 


سعید شجاعی 

مصادره

اسم کوچک ام
صادره از
لب های توست.

سعید شجاعی 

لبالب

لب تر می کنم
به لب هایت
و لبریز از زندگی می شوم.


سعید شجاعی 

Friday, May 3, 2013

مزرعه

زمین زن است،
بی نوازش
سبز نخواهد شد.  


سعید شجاعی

دم کرده

جمعه ها
تنهایی ام را
به چای دعوت می کنم
و تمام ِ بغض ِ غروب
در قوری ام
دم می کشد.


سعید شجاعی 

Thursday, May 2, 2013

همپا

زندگی ام
به کفش هایت گره خورد
و از دستم رفت.


سعید شجاعی 

گمگشته

 تو نبودی
و من در بین زندگی
گم شدم،
تمام ِ ماجرا همین بود.


سعید شجاعی 

Wednesday, May 1, 2013

مثال

تو خبر ِ فوق العاده ی
روزنامه های عصر
در هیاهوی یک اتفاق ِ خوب،
تو عصر بخیر ِ دو همسایه
در یک صمیمت ِ ملی،
تو سلامت ِ یک جامعه
در اجتماعی عمومی،
تو بی نظیر تر از جشن ِ بهار


نه ، تو
محال تر از این حرف هایی.


سعید شجاعی 

بازنشسته

من در هزار سالگی ام
فراموش می کنم
که نه صد وهفتاد و سه سال ِ قبل
چگونه ترکم کردی،

من در هزار سالگی ام
از رویای باز آمدنت
بازنشسته خواهم شد.



سعید شجاعی


ارتباط

تمام ِ تقویم من 
فقط به تو مربوط می شود   
و این روزهای جهانی 
به من ربطی ندارد. 


سعید شجاعی  

بمان بانو

از زنده به گوری خلاص شده بودی
که تو را گرفتم به باد تحقیر
و به زور ضرب وُ شتم
تو را قرن ها در آشپزخانه ها
حبس ابد کردم،
تو به اندازه ی عمر زمین
از زندگی محروم بودی،

نفس بکش بانو
نفس بکش

هنوز هم خاک تشنه ی توست،
هنوز هم باد ِ بی سرا پای تحقیر
در کوچه ها ول معطل است،
هنوز هم تو را در لباس هایت
حبس می کنند،

نفس بکش بانو
نفس بکش.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 30, 2013

خاطرات

ما در بین آدم های گذشته
جا مانده ایم ، 
حالا فقط اسم هایمان را 
به دوش می کشیم. 


سعید شجاعی 

Monday, April 29, 2013

شکست

تمام ِ زندگی من
شبیه به آخرین ِ روز 
زندگی هیتلر است، 
من هر روز 
شکست می خورم. 


سعید شجاعی 

تلخ

امروز
ریخت وُ پاش تر از آنم
که دوستت بدارم،
به رویایت بگو امشب
بی خیال ِ خیالم شود.


سعید شجاعی 

همه رفتند

این همه ایستگاه
برای رفتن ساخته اند،
خوب معلوم است
دیگر کسی نمی آید.


سعید شجاعی 

چشم هایم

آرزوی دور من ،
کمی دور تر برو
عطرت اینجا
دست از سر ابرهای بهاری
بر نمی دارد.


سعید شجاعی 

Sunday, April 28, 2013

می نوش

از پستان هایت می نوشم
تا به اندازه ی بغض هایت
شانه هایم بزرگ شوند.


سعید شجاعی 

Saturday, April 27, 2013

قهوه ای سوخته

دنیا
کوچک تر از چشم های من است ، 
با این همه دوری 
از پشت ِ پلک هایم 
تکان نخورده ای. 

سعید شجاعی

برهنگی

لباس هایت
نا مهربانی می کنند
با احساسم،
حالا که در بسترت افتادم
هرگز این صحنه ی جرم را
ترک نکن.


سعید شجاعی 

عادت

نه تو به بودنم عادت می کنی 
نه من به نبودنت، 
اما فقط منم 
که به تحمل این همه تنهایی 
عادت می کنم.  


سعید شجاعی 

Friday, April 26, 2013

شناسنامه

دنیا
خاک می خورد
در میان ِ شناسنامه ام  
و من بی مُهر وُ امضا
باطل می شوم.


سعید شجاعی 

حول یک فاجعه

عمق یک فاجعه
جای دوری نیست،
کنار ِ من است
وقتی تو نیستی.


سعید شجاعی 

جمعه ی تنها

جمعه 
روز ِ کسی است 
که نیست، 
جمعه 
همیشه تنهاست. 


سعید شجاعی

شکوفه

من از قطب ِ تنهایی
می آیم ، 
بهار باش وُ
بوسه پوشم کن. 


سعید شجاعی 

تنهایی

روز به انتظار ِ شب ام
و شب به انتظار ِ روز
و در این بین
هیچ کس
انتظار ِ مرا نمی کشد.


سعید شجاعی 

قهرمانان

قصه های این سرزمین
قهرمان را برای قربانی شدن 
می خواستند، 

از کلاغ ِ بی خانه ی قصه  
از آن یکی که هیچ وقت
نگذاشتند باشد بپرس، 

این قصه ها 
جای آدم های معمولیست، 
در این سرزمین
قهرمان بودن جرم دارد.  



سعید شجاعی 

Wednesday, April 24, 2013

خزش

خط و خالت را خوب می شناسم،
من تمام ِ سرزمین تن ات را
با بوسه هایم سفر کردم.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 23, 2013

لبخندی سرخ

در آخرین بوسه
لبخندم 
روی لب هایت  
جاماند. 


سعید شجاعی 

منزوی

مهمان ها آمدند
تو نبودی
و رفتند،

حالا دیگر یقین دارم
بی تو تمام ِ دنیا
مرا تحریم کرده اند.


سعید شجاعی 

Monday, April 22, 2013

حالی خراب

به جای آن همه احوال پرسی
یک بار می گفتی دوستت دارم
حالم خوب می شد.


سعید شجاعی 

کابوس

نمی دانم
در کجای زندگی ایستاده ام
که پست تر از خورشید
در سکوت و خاموشی
سقوط می کنم،

نمی دانم چشمانم
در جذابه ی کدام سیاره
غرق می شود
که آسمانش بی دوست
گریه می کند،

نمی دانم شب
از پشت کدام قصه طلوع کرده
که این همه با غم هایم غریبی می کند،

امشب
هیچ رویایی
به خوابم سر نمی زند.


سعید شجاعی 

Sunday, April 21, 2013

رطوبت

در حافظه ی چشمانم،
مرطوب
مرور می شوی.


سعید شجاعی 

Saturday, April 20, 2013

فردا مال ماست

شب به شب
من گیس می ریسم
و تو لبخند،

بیا هزار و یک شب
زندگی می کنیم.


سعید شجاعی 

خارج از مدار

تو در مدار خودت
و من خارج از مدار
در حول وُ حوش تو می چرخم،
بیا این فاصله های منطقی را
بر هم بزن
تا از این کهکشان ِ متروکه
جان سالم به در ببریم.


سعید شجاعی 

جبر

احساسم پُر از گسل شده است 
و هر شب شانه هایم را  
می لرزاند،  
زندگی ام 
زلزله خیز بود.  



سعید شجاعی 

Friday, April 19, 2013

جویای حال

جواب ِ نبودنت
سخت است،
وقتی همه
از تو می پرسند.


سعید شجاعی 

مرگومیر

تنهایی آنقدر هم بد نیست،
عزرائیل
بی بهانه نمی آید.


سعید شجاعی 

شانه

چه بغض باشد 
چه زلف ، 
من 
شانه به شانه 
با تو ام. 


سعید شجاعی 

اورژانسی

یا باش
یا زودتر خودت را برسان،
من به نبودنت
آلرژی دارم.


سعید شجاعی 

Thursday, April 18, 2013

لغت نامه

از روی لغت نامه ها
زندگی می گذارنم، 
با نبودنت 
همه چیز بی معنی شده است. 



سعید شجاعی 

سبز

بی چتر بیا،
تن ات که باران می خورد
من جوانه می زنم.


سعید شجاعی 

همراه

باران
برای تو می بارد، 
با منی که در اشک 
آب از سرم گذشته است 
کاری ندارد.  


سعید شجاعی 

Wednesday, April 17, 2013

احساسی قطعی

می نویسم
که فقط نوشته باشم،
هنوز هم در نبودنت
دلتنگی
احساس ِ قطعی ِ من است.



سعید شجاعی 

Tuesday, April 16, 2013

لب ِ ساحل

لب های سرخ ات
ساحل ِ امن ِ من است،
بی گدار
تن به چشمانت زده بودم.


سعید شجاعی

ایستگاه ِ آوار

مگر همین را نمی خواستید؟
مگر برای نجاتمان دعا نمی کردید؟
پس لطفن مزاحمش نشوید،
بگذارید خدا
نجاتمان دهد،

من ساعتم را
با زلزله ی بعدی
هماهنگ کرده ام
که دیگر
اینجا جا نمانم.


سعید شجاعی 

Monday, April 15, 2013

اتوبوس شب

شهر ِ کوچکم
نه فرودگاه  دارد
و نه ایستگاه ِ قطاری،
اما در ترمینالش
اتوبوس های آخر ِ شبی هست
که برای تمام ِ فردا ها
کابوس می شود.
 
رفتن همیشه
غم انگیز است،
چه رفته باشی
چه مانده.


سعید شجاعی

Sunday, April 14, 2013

سوز سکوت

تنها که می شوی 
تمام ِ سازها
سوز دارد، 
گاهی صدای سکوت هم 
برای گریستن کفایت می کند. 



سعید شجاعی 

طلوع ِ غروب

 قهوه ام سرد شد،
حرف هایم از دهن افتاد،
و دوباره غروب
بر تنهایی من طلوع کرد.

شب های نیامدنت
از دلم قربانی می گیرد.


سعید شجاعی 

یک تاریخ

تنها آدم 
از بهشت رانده شد، 
و الا تنهایی آدم 
چندین هزار سال 
قدمت نداشت. 


سعید شجاعی 

Saturday, April 13, 2013

پرواز ِ 473

عصر ها
هواپیمایی خسته
در من سقوط می کند
ودر پشت ِ افکارم
فریاد های دلخراشی
مرا به اشک وا می دارد،

فرودگاه ،
خالی از آمدن می شود.


سعید شجاعی   

سه خط

از جنوب ِ غربی ِ دلتنگی ام
تا شمال ِ شرقی ِ تنهایی ام
سراسر درد می پیچد.


سعید شجاعی 

Friday, April 12, 2013

آغاز ِ آزار ِ آرزو

جمعه ، 
آزار ِ آرزوهاست  
که با لبخندی کنایه آمیز 
آغاز می شود.  


سعید شجاعی 

Thursday, April 11, 2013

صلیب

تو مسیحی
من صلیب،
همه مرا
به نام ِ تو یاد می کنند.


سعید شجاعی 

نا شنوا

هیچ کس 
حقیقت های کوچک مرا 
باور نکرد،   
همه برای شنیدن ِ دروغ هایی بزرگ 
گوش تیز کرده بودند.



سعید شجاعی 

Wednesday, April 10, 2013

بدرود

هر خدا حافظی
مرا از سلام،
بیشتر می ترساند.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 9, 2013

شب های من

بعد از همخوابگی با تو
دیگر نمی شود 
با خواب خوابید. 


سعید شجاعی 

ترس ِ پاییزی

برای بهار آواز می خوانم
که در پاییز،
اندکی مهربان تر شود
با تنهایی من.


سعید شجاعی 

Monday, April 8, 2013

برده آب

شهر در خواب
شب در خواب
تمام ِ دنیا در خواب،

تو با من چه کرده ای
که فقط مرا آب می برد؟


سعید شجاعی 

سیل تنهایی

برای گریه های شبانه
تن ات را با بوسه هایم بپوشان، 
نگذار تو را هم 
حس تنهایی ببرد. 


سعید شجاعی 

طبیعی

هر شب روی تخت ام
بلایای طبیعی رخ می دهد، 
تو با خیالی آسوده 
به نبودنت ادامه بده. 


سعید شجاعی 

Saturday, April 6, 2013

قرار

پیرمان کرده است، 
بی قراری 
برای قرار هایی 
که اتفاق نمی افتد. 


سعید شجاعی 

Friday, April 5, 2013

مغلولیسم

یاد تو وحشیانه
به من شبیخون می زند، 
نبودنت 
یک قوم ِ مغول است. 


سعید شجاعی 

دلگیر

جمعه
جمعه است
و تو
تو،
می روی و از جمعه
غروب می ماند.


سعید شجاعی 

متجاوز

در این خاک
هیچ مردی آدم نمی شود،
دوباره قلب ِ حوا
قربانی ِ تمایلات ِ جنسی شد. 



سعید شجاعی 

بی تیشه فرهادم

خانوم
ای کاش شما
اتفاق ِ شیرینم باشید،
من از این همه کوه کندن
خسته ام.


سعید شجاعی


Wednesday, April 3, 2013

خانه خالیست

به دنبالت رفتم
و دیگر برنگشتم،
در زندگی ام
جای هر دوی ما خالیست.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 2, 2013

پنهان

مردی در پشت ِ سکوتی سفید
چه سخت دلتنگی اش را 
زار می زند. 


سعید شجاعی 

درگیرت

من کسی هستم
که به تو فکر می کند
و تو ای کاش
مرا عزیزم صدا کنی.


سعید شجاعی 

لب بازی

کلمه می خواهم چه کار
وقتی از لب های سُرخ تو
شعر قطره قطره
می چکد.


سعید شجاعی 

زور و دور

بوسیدنت محال 
نوازشت غیر ممکن 
آغوشت غیر مجاز 
صدایت مطلقن ممنوع، 
من رد 
من گم 
من دور،  

عزیز دل 
من هنوز هم دوستت دارد. 


سعید شجاعی 

ابعادی قناس

ابعاد ِ دلتنگی هایم 
قناس تر از
قالب های شعریست، 
من هم مجبورم  
پراکنده گریه کنم. 


سعید شجاعی 

Monday, April 1, 2013

عکاس باشی

لابه لای عکس ها
به دنبال ِ تکه پاره های
دلش می گشت
عکاس باشی.


سعید شجاعی 

روزگار تاریک

 شمع در شب خاموش نمی شود 
به پایان می رسد 
و ما هم بی گفتگو 
به انتظار ِ یک سلام 
تاریک می شویم 
تمام می شویم.  

 
سعید شجاعی 

خالی

دستم که خالی شد
رفته رفته
همه رفتند،
حالا تمام ِ زندگی ام
سوت وُ کور
شده است.


سعید شجاعی 

Sunday, March 31, 2013

شب زنده داری

تنم در پیچ وُ تاب ِ تنت 
تب دار
تاب می خورد 
و بوسه هایم 
حول ِ لب های تو 
شب زنده داری می کند. 


سعید شجاعی 

یک آه

هر آه
آغاز ِ آوازیست
که برایت نمی خوانم،

هر آه
دوستت دارم ِ بی هوایست
که به تو نمی گویم،

این آه
بعد از رفتن تو
مرا بیچاره  کرده است.


سعید شجاعی 

رژ قرمز

لب هایت، 
چون ارتشی سُرخ 
قلب را قلع وُ قمع می کند. 


سعید شجاعی 

Saturday, March 30, 2013

من وُ ما

خط کشی این همه زخم را 
به روی تن  
ندیده می گرفتند، 
و به لبخندی خشک وُ خسته 
قانع بودند،  

آدم های این حوالی
هیچ وقت گریه های مان را 
باور نکردند. 


سعید شجاعی 

طرز نگاهت

چشمان ِ تو
یک اتفاق ِ پیش بینی نشده است
که همیشه مرا غافلگیر می کند. 



سعید شجاعی 

قطره قطره

بارانش با من،
در آغوشت گرمت
هم چون بهار
جوانه می زنم.


سعید شجاعی 

Thursday, March 28, 2013

یک حبه قند

عشوه ی کوچکت
در دلم قند هم می زند
و حل می شوم
در رفتار ِ شیرینت.


سعید شجاعی


قاف

قاف
هم چون اتفاقی شوم
نفس به نفس با من تلاقی می کند،

طلای خوش یمن برایم طلاق
و یک دلخوشی ساده می شود
قاف ِ آرزو،

من قافیه ِ جوانی ام را باخته ام
و قطعه ای قبر
تنها سهم من از دنیاست،

زندگی چه قمار ِ بدی بود.


سعید شجاعی 

نیمه کاره

بطری ام مشروب 
فندکم آتش  
سیگارم دود 
و من
کماکان تو را ندارم، 

باز این شب ِ نیمه کاره
با تمام ِ غرورش 
به گریه می رسد. 


سعید شجاعی 

این هم تکراری بود

سال ها چه ساده  
مرا دست انداخته اند 
و هر روز 
نبودن ِ تو را
برایم تکرار می کنند. 


سعید شجاعی 

رسمی سنتی

به سنتی ترین شکل جهان 
آدم ِ تنهایی هستم، 
در این رسم وُ رسوم ها 
چقدر جای حوا خالی ست. 


سعید شجاعی 

Wednesday, March 27, 2013

مستی

به سلامتی ات
آب ِ دهان می بلعم
و جرعه جرعه
در جوار ِ تن ات
مست می شوم.


سعید شجاعی 

شب های ادامه دار

التهاب ِ تن ات 
به رطوبت ِ شب های من   
دامن می زند،   
و معاشقه های انفرادی ام 
بی تماشاگر به پایان می رسد.  


سعید شجاعی 

تو زیست

دو زیست شده ام، 
نیستی وُ هنوز هم 
آهسته نفس می کشم. 


سعید شجاعی 

خاورمیانه ای

من اهل خاور میانه ام
که مرا به قدمت ِ یک تاریخ 
در بند کشیده است 
و تو را 
به خاک و خون. 

بانوی سیاه چشم ِ گیسو بلند 
تن تو خاور میانه ی من است 
نه این خاک ِ خشمگین ِ هزار دروغ.  



سعید شجاعی 

خیره سری

بی راهه ی چشمانت
گم شدن دارد،
مرا با لب هایت
از راه به در نکن.


سعید شجاعی 

سکوت

مرا بی صدا بخوان،
اسم من
سکوت کرده است.


سعید شجاعی 

شیمیایی

فیزیک هم جوابی نداشت
برای نبودن ِ تو
و زندگی ِ دونفره ی من.




سعید شجاعی 

زیر قول

به خودم قول داده بودم  
خانه ای  بخرم  
که تو در پشت ِ در اش  
منتظر ِ رسیدنم باشی، 
بد قولم کردی بانو.


سعید شجاعی 

کابوسی قطبی

از ترس ِ نبودنت
پشت ِ شمعدانی ها
می خوابم،  
شب های من
پُر شده از کابوس های یخ زده
که فقط تنهایی مرا بزرگ می کند.


سعید شجاعی 

Tuesday, March 26, 2013

به من آشنایی بده

مرا به چشم آشنا ببین،
نکند غریب بمانم 
پشت ِ پلک هایت 
و دیگر هیچ جا
پیدا نشوم. 


سعید شجاعی 

دور بازی

احساس مرا به تن کردی  
رفتی کجا؟ 
هر چه زودتر 
خودت را به من برگردان 
من از این موش وُ گربه بازی ها 
خسته ام. 


سعید شجاعی 


آشفته

امشب جایت خالی نیست
آشفته تر از آنم
که زلف های تو را ببافم
و بی وقفه دوستت بدارم.
چه خوب
که امشب نیستی.


سعید شجاعی

Monday, March 25, 2013

فصلی غم زده

هیچ بهاری بهانه ام نشد، 
من سالهاست  
که برای درد های باستانی ام
گریه های خاکستری دارم. 


سعید شجاعی 

اردیبهشت

تن ات به تابد 
به زیر ِ تن ام 
و لبم بماسد به بوسه هایت، 

اردیبهشت 
روی همین تخت  
سبز می شود. 



سعید شجاعی 

گنجی گرم

دستان تو
نقشه ی گنج ِ من است
که مرا
به آغوشت
می رساند.



سعید شجاعی 

دروغی باور شده

این قصه ها هیچ کدام
راستش را نمی گویند،

سیپد برفی سیاه بخت شده
و پای اجاق ِ غذا پیر می شود،
سیندرلا با پسرکی باغبان
تمام ِ روز می خوابد
و شنل قرمزی شب ها
با گله ای گرگ
آدم فروشی می کند،

مردان قصه هم
که باعث آبرو ریزی اند،

ای کاش این قصه ها
راستش را می گفتند
و ما هیچ وقت
بزرگ نمی شدیم.


سعید شجاعی



Sunday, March 24, 2013

دوست من

جنگل باش
برای تک درختی
که زیر ِ زخم تبر
از یاد می رود،

جنگل باش
برای مردی که بی دوست
سر به کوه وُ بیابان می گذارد،

جنگل باش
که بهار
تنهاست.


سعید شجاعی 

خوابی آرام

من به انتشار ِ عطر تو
در فواصل ِ نفس هایم
به شدت نیازمندم.


سعید شجاعی 

Friday, March 22, 2013

ماشه کشید و رفت

چشم می چکانی 
و چیزی گرم 
در رگ های من می غلتد، 
هوا بوی باران وُ باروت می گیرد. 


سعید شجاعی 

هزار آینه

مرا پشت آینه اش جا گذاشت
و با دیگران می خوابید
زنی که
بی خواب اش بودم.


سعید شجاعی 

Thursday, March 21, 2013

جمع خصوصی

هر شب 
زلف هایت را  
کنار می کشم 
و تو می مانی وُ 
لب های من. 


سعید شجاعی 

خداحافظ رهگذر

سلام
می خواستم از روی دلتنگی
کمی با شما حرف بزنم
اما کلمه ی مناسبی نیافتم
تا آغوشی باشید
برای بغضی که در راه است،

شاید
تقصیر بانک هایی ست
که جیب مرا زدند،
آنها آدم ها را متوقع بار می آورند
و من نمی توانم بی قرعه کشی
برای بوسیدنم جایزه بدهم،

راستی
نرخ دلتنگی
این روزها چند است؟
اصلن چند دلار می ارزد که بغضی را خام
نفس بگیری؟

تخفیف هم می دهم
تمام ِ درد های دلت را
به بالا ترین قیمت خریدارم،
فقط پیش از خداحافظی
به من بگو که با این گریه
چه کنم؟


سعید شجاعی



Wednesday, March 20, 2013

ویرانه ی واژه

اگر آغوش وُ بوسه را
از شاعران بگیرند،
عشق می شود شهری متروک
و شعر
غیر قابل سکونت.


سعید شجاعی 

به انتظار

ماسیده ام به ساعت 
و می دانم  
مسافر من سالهاست
که دیگر مرا نمی شناسد. 


سعید شجاعی 

Monday, March 18, 2013

لحظه ی حساس

حوصله ام از این تکرار
سر رفته است،
برای یک بار هم که شده
در آن لحظه ی حساس باش
و کمی مهربانی کن
تا من هم از پس ِ این همه بغض
بر آیم.

بهار نزدیک است
و بغض های من
خیال ِ تکثیر شدن دارند،
نگذار امسال هم نبودنت تکرار شود.


سعید شجاعی 

Sunday, March 17, 2013

سعیدم

من یک سین ِ تنها 
جامانده از سال های دورم، 
همان سیزدهی که همیشه 
از زندگی 
به در می شود.   



سعید شجاعی 

دست از پا دراز تر

نه گوش های بلندی دارم
نه دم ِ قشنگی
و نه بار کش ِ خوبی هستم،
عزیزم
باور کن خر نیستم
بی خیالی ات را می فهمم
اما کاری از دستم بر نمی آید،
من هنوز دوست داشتن ات را
خیلی دوست دارم.


سعید شجاعی 

حسی خوش

می خواهم مانند ِ حسی خوش
روی تن ات بلغزم 
و با بهانه ی بهار 
 در حوالی ات 
جوانه بزنم،  
می خواهم عطر تو را به خودم بگیرم.


سعید شجاعی 

بی بهار

به وقت ِ کوچ
درخت پیر بی هوده
برگ برگ نمی بارید
می دانست
که زمستان را
دوام نمی آورد.


سعید شجاعی 

شور اش در آمد

حیف که قول داده ام
شور ِ این شعر ها را در نیاورم
والا هنوز نبودن ِ تو
به شکل ِ بی وزنی
در عمق افکارم تاب می خورد.


سعید شجاعی 

Saturday, March 16, 2013

بازی خطرناک

پسرک در یک روز تابستانی 
تمام ِ اسباب بازی هایش را 
به پای دختر همسایه ریخت 
و دخترک با تفنگ 
به او شلیک کرد، 
و رفت پی خاله بازی اش،

پسرک در همان کوچه ماند 
و با گلوله ای در سینه 
هنوز مو سپید می کند.



سعید شجاعی 

عاشقانه های پنهان

تو با شاعران دیگر
چه سر و سری داری
که از تمام ِ عاشقانه های دنیا
عطر تو می آید؟



سعید شجاعی 

Friday, March 15, 2013

جمعه ی آخر سال

چه سال پر بارانی داشتم
با درد های مزمنی
که هنوز
در خنده های خسته ام می خزد.



سعید شجاعی

Thursday, March 14, 2013

مالیخولیایی

از احساسی که به تو دارم
خجالت می کشم،
من حتی به لباس هایت هم
حسادت می کنم
که تو را بی دغدغه
و در روز روشن
در آغوش می گیرند،

فکر می کنم
تو را بیش از حد ِ خودم
دوست دارم،

والا می دانم که نمی شود
مرا بپوشی
مرا ببینی
و مرا حرف بزنی،
می شود؟



سعید شجاعی 

بی مجوز

مهم نیست عاشقانه هایم 
مجوز نگیرند، 
بگذار من با خیال ِ راحت 
عاشقت باشم 

و وقتی می بوسمت... 
آخ... 

می خواهم دوباره ببوسمت 
و در زیر ِ گل های پیراهن ات 
طعم بهار را 
حس کنم،  

بیچاره آنها
که به این عاشقانه ها مجوز نمی دهند، 
نه بوسیده اند 
و نه نوازش شدند.   



سعید شجاعی 



Wednesday, March 13, 2013

گذشت

لب های مرا عمیق ببوس 
و نجاتم بده از دنیایی 
که بی تو 
همیشه به من سخت می گرفت.


سعید شجاعی