پسرک در یک روز تابستانی
تمام ِ اسباب بازی هایش را
به پای دختر همسایه ریخت
و دخترک با تفنگ
به او شلیک کرد،
و رفت پی خاله بازی اش،
پسرک در همان کوچه ماند
و با گلوله ای در سینه
هنوز مو سپید می کند.
سعید شجاعی
No comments:
Post a Comment