Sunday, April 14, 2013

طلوع ِ غروب

 قهوه ام سرد شد،
حرف هایم از دهن افتاد،
و دوباره غروب
بر تنهایی من طلوع کرد.

شب های نیامدنت
از دلم قربانی می گیرد.


سعید شجاعی 

No comments:

Post a Comment