سکوت سفید
Sunday, September 18, 2011
وقتی بهشت برایش کوچک بود
من قدغن شدم
من ممنوع شدم
من آدم شدم
اما حوا دیگر حوا نبود.
او زنی بود که در دل
غم غربت انسان داشت.
او یک فرشته بود.
سعید شجاعی
Thursday, September 8, 2011
وزن زمین
قلب من
به اندازه وزن زمین سنگینی می کند در سینه ام .
من پای رفتن ندارم
تنها دامنه ی حرکت من به دور تو خواهد بود
و ما هنوز در مدار خود تنهاییم.
سعید شجاعی
Wednesday, September 7, 2011
گره کور
من در خود
گره خورده ام
تا تو
نه با دست
نه با دندان
بلکه با بوسه هایت باز کنی این گره کور را.
سعید شجاعی
Tuesday, September 6, 2011
ماندگار
من از دست می روم
تا تو
در دلم بمانی.
سعید شجاعی
فصلی دیگر
یک آغوش
دو تن
و آغاز فصلی برهنه
که خستگی سال های خاکستری
رنگ ببازد
به این جشن لمس و بوسه .
سعید شجاعی
Monday, September 5, 2011
فاصله ها
من به جاده ها مشکوکم
گویا از راز من با خبرند که سمت تو
از نقشه ها حدف شده و تابلو ها فاصله ات را محاسبه نمی کنند.
فکر میکنم میدانند که یاد تو همیشه با من است.
هر جا که باشی
هر جا که باشم
هیچ فاصله ای میان ما نیست.
ما در آغوش هم نفس می کشیم
هر جا که باشی
هر جا که باشم.
سعید شجاعی
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)