Friday, August 29, 2014

هم قبیله

تند می تپد،
اگر دقیق تر بگویم
شاد می تپد قلبم
همپای رقص های شبانه ات،
من و تو
یک قبیله ی خوشحالیم
که در آغوش یکدیگر
سفر می کنیم.


سعید شجاعی

هفت ، شش ، نودوسه

Thursday, August 28, 2014

گل گلی کوتاه

سرم را روی دامن ات
فرود می آورم،
و این زیبا ترین شیوه ی
یک سقوط اضطراری است.

سعید شجاعی

شش ، شش ، نودوسه



Friday, August 22, 2014

سرخ

این شعر ها  
با سیلی سرخ می شوند،
نمی خواهم از غیبت بوسه هایت 
بویی ببرند. 


سعید شجاعی 

سی و یک ، پنج ، نودوسه 

Sunday, August 17, 2014

تلخی

تلخ شده ام،
آنقدر که با نبودنت
دیگر لب به لبخند نزدم.


سعید شجاعی

بیست و شش ، پنج ، نودوسه 

Saturday, August 16, 2014

جغرافیای سفر

ونیز 
جوی آبی کوچک است 
در همین محله 
که همیشه از کنارش 
عبور می کنی، 
پاریس 
جدول خیابانی است 
که تو کودکانه  
روی آن راه می روی 
و تمام سرزمین های شمالی 
حیاط کوچک خانه ای است 
که تو را به تماشای بارش برف 
دعوت می کند، 
سرزمین خورشید 
جایی است 
که تو صبح هر روز 
چشمانت را از خواب می گیری، 
تو تمام جغرافیای سفر را 
در حول دامن ات جمع کرده ای 
و من مسافر خوشبخت 
تک تک لحظه های تو ام. 

سعید شجاعی 

بیست و چهار ، پنج ، نودوسه 

Thursday, August 14, 2014

مردادی

مرا به مرداد محدود نکن،
این مرد مردادی
هر روز در حرارت آغوشت
متولد می شود.


سعید شجاعی

بیست و سه ، پنج ، نودوسه 

Wednesday, August 13, 2014

تندیس

لمس می کنم 
تو را 
همچون تندیسی 
که پیکر تراش اش را 
نوازش می کند. 


سعید شجاعی 

بیست و دو، پنج ، نودوسه 

Monday, August 11, 2014

دستگیر

دستم را بگیر،
جایی بیرون از این شعر
آنقدر از تو دورم
که نزدیک گریه رسیده ام،
دستم را بگیر
در این شعر
 فقط دستم را بگیر.


سعید شجاعی

بیست ، پنج ، نودوسه  

Friday, August 8, 2014

لبخندش

به سیاست مداران بگویید 
دست به کاری نزنند، 
خاور میانه 
روی خطوط لبخندش 
آرام گرفته است. 


سعید شجاعی 


هفده ، پنج ، نودوسه 

Tuesday, August 5, 2014

صندلی

خودم را جای تو گذاشته ام،
شگون ندارد
جایت خالی بماند.


سعید شجاعی

چهارده ، پنج ، نودوسه 

Monday, August 4, 2014

خصوصیت

چشم هایت
چند ویژگی دارد 
که بی برو برگرد 
کار دست آدم می دهد. 

سعید شجاعی

سیزده ، پنج ، نودوسه 

Sunday, August 3, 2014

خوش اقبال

از آمدنت دستپاچه می شوم
و هنوز نمی دانم 
باید کجای دیدنت بخندم 
در چه هوایی حالت را بپرسم  
یا در چه زمانی عطرت را نفس بگیرم، 
این مرد غمگین
فقط نبودن تو را خوب بلد است. 


سعید شجاعی 

دوازده ، پنج ، نودوسه 


Saturday, August 2, 2014

جیب خالی

اگر باور نداری
جیب هایم را بگرد،
من تمام احساسم را 
به پای چشم های تو ریخته ام. 


سعید شجاعی 

یازده ، پنج ، نودوسه 

Friday, August 1, 2014

آبشار

به شانه ات می ریزد، 
گاهی بافته 
گاهی بسته 
گاهی رها... 
به شانه ات می ریزد 
زلفی که برای دست هایم 
وسوسه انگیز است. 


سعید شجاعی 

ده ، پنج ، نودوسه