Sunday, November 30, 2014

خونبازی

ما را تمام عمر دوانده اند
همچون مرکبی 
که  همیشه در مسابقه
بازنده می شود، 
ما را تمام عمر دوانده اند 
و ما هر روز بیشتر 
خود را باخته ایم، 
من لجام گسیخته ام  
دیگر مهم نیست که چقدر 
روی زنده بودنم شرط خواهند بست، 
من سرکش تر از آن شده ام  
که سواری دهم 
این فرومایه گان بی شرم را، 
اکنون در نفسم خشم 
و در رگان تنفر می جوشد... 

آری برادر 
ما را تمام عمر دوانده اند، 
بس کن قانون سر به راهی را. 


سعید شجاعی 

نه ، نه ، نودوسه 

Friday, November 28, 2014

مبتلا

روزی چند نوبت 
باید از یادت پرهیز کنم  
و ای کاش قرص هایم می فهمیدند  
که این اجتناب هیچگاه 
از دلتنگی ام نخواهد کاست، 
من بیش از شعور علم 
به تو مبتلا گشته ام. 


سعید شجاعی  
 
هفت ، نه ، نودوسه 
  
 


Tuesday, November 25, 2014

باران پاییزی

تجربه ی غمگینی ست
باران پاییزی،
برای چشمانی که در تقویم
هر روز پاییز است.


سعید شجاعی

چهار، نه، نودوسه 

Friday, November 21, 2014

سازگاری

جای من اینجا نیست، 
دوری از تو 
با من سنخیتی ندارد.
  

سعید شجاعی 

سی ، هشت، نودوسه 

Saturday, November 8, 2014

یاد

برای رفتن 
چمدان نمی خواهم، 
آنچه که لازم است را 
در دل دارم.  


سعید شجاعی 

هفده، هشت، نودوسه