دوربین اختراع خطرناکی بود؛
شاید کسی فکرش را نمی کرد
که می توان تا ابد به یک عکس خیره شد
و اشک بارید،
می توان برایش شعری ساخت
یا نغمه ای دل انگیز که باران شود
بغض های خفته بر گلو،
دوربین، اختراع خطرناکی بود
شاید کسی نمی دانست می شود با یک عکس
خوابید و بیدار شد
و آهسته آهسته جان داد.
سعید شجاعی
شاید کسی فکرش را نمی کرد
که می توان تا ابد به یک عکس خیره شد
و اشک بارید،
می توان برایش شعری ساخت
یا نغمه ای دل انگیز که باران شود
بغض های خفته بر گلو،
دوربین، اختراع خطرناکی بود
شاید کسی نمی دانست می شود با یک عکس
خوابید و بیدار شد
و آهسته آهسته جان داد.
سعید شجاعی