Tuesday, April 30, 2013

خاطرات

ما در بین آدم های گذشته
جا مانده ایم ، 
حالا فقط اسم هایمان را 
به دوش می کشیم. 


سعید شجاعی 

Monday, April 29, 2013

شکست

تمام ِ زندگی من
شبیه به آخرین ِ روز 
زندگی هیتلر است، 
من هر روز 
شکست می خورم. 


سعید شجاعی 

تلخ

امروز
ریخت وُ پاش تر از آنم
که دوستت بدارم،
به رویایت بگو امشب
بی خیال ِ خیالم شود.


سعید شجاعی 

همه رفتند

این همه ایستگاه
برای رفتن ساخته اند،
خوب معلوم است
دیگر کسی نمی آید.


سعید شجاعی 

چشم هایم

آرزوی دور من ،
کمی دور تر برو
عطرت اینجا
دست از سر ابرهای بهاری
بر نمی دارد.


سعید شجاعی 

Sunday, April 28, 2013

می نوش

از پستان هایت می نوشم
تا به اندازه ی بغض هایت
شانه هایم بزرگ شوند.


سعید شجاعی 

Saturday, April 27, 2013

قهوه ای سوخته

دنیا
کوچک تر از چشم های من است ، 
با این همه دوری 
از پشت ِ پلک هایم 
تکان نخورده ای. 

سعید شجاعی

برهنگی

لباس هایت
نا مهربانی می کنند
با احساسم،
حالا که در بسترت افتادم
هرگز این صحنه ی جرم را
ترک نکن.


سعید شجاعی 

عادت

نه تو به بودنم عادت می کنی 
نه من به نبودنت، 
اما فقط منم 
که به تحمل این همه تنهایی 
عادت می کنم.  


سعید شجاعی 

Friday, April 26, 2013

شناسنامه

دنیا
خاک می خورد
در میان ِ شناسنامه ام  
و من بی مُهر وُ امضا
باطل می شوم.


سعید شجاعی 

حول یک فاجعه

عمق یک فاجعه
جای دوری نیست،
کنار ِ من است
وقتی تو نیستی.


سعید شجاعی 

جمعه ی تنها

جمعه 
روز ِ کسی است 
که نیست، 
جمعه 
همیشه تنهاست. 


سعید شجاعی

شکوفه

من از قطب ِ تنهایی
می آیم ، 
بهار باش وُ
بوسه پوشم کن. 


سعید شجاعی 

تنهایی

روز به انتظار ِ شب ام
و شب به انتظار ِ روز
و در این بین
هیچ کس
انتظار ِ مرا نمی کشد.


سعید شجاعی 

قهرمانان

قصه های این سرزمین
قهرمان را برای قربانی شدن 
می خواستند، 

از کلاغ ِ بی خانه ی قصه  
از آن یکی که هیچ وقت
نگذاشتند باشد بپرس، 

این قصه ها 
جای آدم های معمولیست، 
در این سرزمین
قهرمان بودن جرم دارد.  



سعید شجاعی 

Wednesday, April 24, 2013

خزش

خط و خالت را خوب می شناسم،
من تمام ِ سرزمین تن ات را
با بوسه هایم سفر کردم.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 23, 2013

لبخندی سرخ

در آخرین بوسه
لبخندم 
روی لب هایت  
جاماند. 


سعید شجاعی 

منزوی

مهمان ها آمدند
تو نبودی
و رفتند،

حالا دیگر یقین دارم
بی تو تمام ِ دنیا
مرا تحریم کرده اند.


سعید شجاعی 

Monday, April 22, 2013

حالی خراب

به جای آن همه احوال پرسی
یک بار می گفتی دوستت دارم
حالم خوب می شد.


سعید شجاعی 

کابوس

نمی دانم
در کجای زندگی ایستاده ام
که پست تر از خورشید
در سکوت و خاموشی
سقوط می کنم،

نمی دانم چشمانم
در جذابه ی کدام سیاره
غرق می شود
که آسمانش بی دوست
گریه می کند،

نمی دانم شب
از پشت کدام قصه طلوع کرده
که این همه با غم هایم غریبی می کند،

امشب
هیچ رویایی
به خوابم سر نمی زند.


سعید شجاعی 

Sunday, April 21, 2013

رطوبت

در حافظه ی چشمانم،
مرطوب
مرور می شوی.


سعید شجاعی 

Saturday, April 20, 2013

فردا مال ماست

شب به شب
من گیس می ریسم
و تو لبخند،

بیا هزار و یک شب
زندگی می کنیم.


سعید شجاعی 

خارج از مدار

تو در مدار خودت
و من خارج از مدار
در حول وُ حوش تو می چرخم،
بیا این فاصله های منطقی را
بر هم بزن
تا از این کهکشان ِ متروکه
جان سالم به در ببریم.


سعید شجاعی 

جبر

احساسم پُر از گسل شده است 
و هر شب شانه هایم را  
می لرزاند،  
زندگی ام 
زلزله خیز بود.  



سعید شجاعی 

Friday, April 19, 2013

جویای حال

جواب ِ نبودنت
سخت است،
وقتی همه
از تو می پرسند.


سعید شجاعی 

مرگومیر

تنهایی آنقدر هم بد نیست،
عزرائیل
بی بهانه نمی آید.


سعید شجاعی 

شانه

چه بغض باشد 
چه زلف ، 
من 
شانه به شانه 
با تو ام. 


سعید شجاعی 

اورژانسی

یا باش
یا زودتر خودت را برسان،
من به نبودنت
آلرژی دارم.


سعید شجاعی 

Thursday, April 18, 2013

لغت نامه

از روی لغت نامه ها
زندگی می گذارنم، 
با نبودنت 
همه چیز بی معنی شده است. 



سعید شجاعی 

سبز

بی چتر بیا،
تن ات که باران می خورد
من جوانه می زنم.


سعید شجاعی 

همراه

باران
برای تو می بارد، 
با منی که در اشک 
آب از سرم گذشته است 
کاری ندارد.  


سعید شجاعی 

Wednesday, April 17, 2013

احساسی قطعی

می نویسم
که فقط نوشته باشم،
هنوز هم در نبودنت
دلتنگی
احساس ِ قطعی ِ من است.



سعید شجاعی 

Tuesday, April 16, 2013

لب ِ ساحل

لب های سرخ ات
ساحل ِ امن ِ من است،
بی گدار
تن به چشمانت زده بودم.


سعید شجاعی

ایستگاه ِ آوار

مگر همین را نمی خواستید؟
مگر برای نجاتمان دعا نمی کردید؟
پس لطفن مزاحمش نشوید،
بگذارید خدا
نجاتمان دهد،

من ساعتم را
با زلزله ی بعدی
هماهنگ کرده ام
که دیگر
اینجا جا نمانم.


سعید شجاعی 

Monday, April 15, 2013

اتوبوس شب

شهر ِ کوچکم
نه فرودگاه  دارد
و نه ایستگاه ِ قطاری،
اما در ترمینالش
اتوبوس های آخر ِ شبی هست
که برای تمام ِ فردا ها
کابوس می شود.
 
رفتن همیشه
غم انگیز است،
چه رفته باشی
چه مانده.


سعید شجاعی

Sunday, April 14, 2013

سوز سکوت

تنها که می شوی 
تمام ِ سازها
سوز دارد، 
گاهی صدای سکوت هم 
برای گریستن کفایت می کند. 



سعید شجاعی 

طلوع ِ غروب

 قهوه ام سرد شد،
حرف هایم از دهن افتاد،
و دوباره غروب
بر تنهایی من طلوع کرد.

شب های نیامدنت
از دلم قربانی می گیرد.


سعید شجاعی 

یک تاریخ

تنها آدم 
از بهشت رانده شد، 
و الا تنهایی آدم 
چندین هزار سال 
قدمت نداشت. 


سعید شجاعی 

Saturday, April 13, 2013

پرواز ِ 473

عصر ها
هواپیمایی خسته
در من سقوط می کند
ودر پشت ِ افکارم
فریاد های دلخراشی
مرا به اشک وا می دارد،

فرودگاه ،
خالی از آمدن می شود.


سعید شجاعی   

سه خط

از جنوب ِ غربی ِ دلتنگی ام
تا شمال ِ شرقی ِ تنهایی ام
سراسر درد می پیچد.


سعید شجاعی 

Friday, April 12, 2013

آغاز ِ آزار ِ آرزو

جمعه ، 
آزار ِ آرزوهاست  
که با لبخندی کنایه آمیز 
آغاز می شود.  


سعید شجاعی 

Thursday, April 11, 2013

صلیب

تو مسیحی
من صلیب،
همه مرا
به نام ِ تو یاد می کنند.


سعید شجاعی 

نا شنوا

هیچ کس 
حقیقت های کوچک مرا 
باور نکرد،   
همه برای شنیدن ِ دروغ هایی بزرگ 
گوش تیز کرده بودند.



سعید شجاعی 

Wednesday, April 10, 2013

بدرود

هر خدا حافظی
مرا از سلام،
بیشتر می ترساند.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 9, 2013

شب های من

بعد از همخوابگی با تو
دیگر نمی شود 
با خواب خوابید. 


سعید شجاعی 

ترس ِ پاییزی

برای بهار آواز می خوانم
که در پاییز،
اندکی مهربان تر شود
با تنهایی من.


سعید شجاعی 

Monday, April 8, 2013

برده آب

شهر در خواب
شب در خواب
تمام ِ دنیا در خواب،

تو با من چه کرده ای
که فقط مرا آب می برد؟


سعید شجاعی 

سیل تنهایی

برای گریه های شبانه
تن ات را با بوسه هایم بپوشان، 
نگذار تو را هم 
حس تنهایی ببرد. 


سعید شجاعی 

طبیعی

هر شب روی تخت ام
بلایای طبیعی رخ می دهد، 
تو با خیالی آسوده 
به نبودنت ادامه بده. 


سعید شجاعی 

Saturday, April 6, 2013

قرار

پیرمان کرده است، 
بی قراری 
برای قرار هایی 
که اتفاق نمی افتد. 


سعید شجاعی 

Friday, April 5, 2013

مغلولیسم

یاد تو وحشیانه
به من شبیخون می زند، 
نبودنت 
یک قوم ِ مغول است. 


سعید شجاعی 

دلگیر

جمعه
جمعه است
و تو
تو،
می روی و از جمعه
غروب می ماند.


سعید شجاعی 

متجاوز

در این خاک
هیچ مردی آدم نمی شود،
دوباره قلب ِ حوا
قربانی ِ تمایلات ِ جنسی شد. 



سعید شجاعی 

بی تیشه فرهادم

خانوم
ای کاش شما
اتفاق ِ شیرینم باشید،
من از این همه کوه کندن
خسته ام.


سعید شجاعی


Wednesday, April 3, 2013

خانه خالیست

به دنبالت رفتم
و دیگر برنگشتم،
در زندگی ام
جای هر دوی ما خالیست.


سعید شجاعی 

Tuesday, April 2, 2013

پنهان

مردی در پشت ِ سکوتی سفید
چه سخت دلتنگی اش را 
زار می زند. 


سعید شجاعی 

درگیرت

من کسی هستم
که به تو فکر می کند
و تو ای کاش
مرا عزیزم صدا کنی.


سعید شجاعی 

لب بازی

کلمه می خواهم چه کار
وقتی از لب های سُرخ تو
شعر قطره قطره
می چکد.


سعید شجاعی 

زور و دور

بوسیدنت محال 
نوازشت غیر ممکن 
آغوشت غیر مجاز 
صدایت مطلقن ممنوع، 
من رد 
من گم 
من دور،  

عزیز دل 
من هنوز هم دوستت دارد. 


سعید شجاعی 

ابعادی قناس

ابعاد ِ دلتنگی هایم 
قناس تر از
قالب های شعریست، 
من هم مجبورم  
پراکنده گریه کنم. 


سعید شجاعی 

Monday, April 1, 2013

عکاس باشی

لابه لای عکس ها
به دنبال ِ تکه پاره های
دلش می گشت
عکاس باشی.


سعید شجاعی 

روزگار تاریک

 شمع در شب خاموش نمی شود 
به پایان می رسد 
و ما هم بی گفتگو 
به انتظار ِ یک سلام 
تاریک می شویم 
تمام می شویم.  

 
سعید شجاعی 

خالی

دستم که خالی شد
رفته رفته
همه رفتند،
حالا تمام ِ زندگی ام
سوت وُ کور
شده است.


سعید شجاعی