Saturday, November 30, 2013

تماشا

به این سکوت بی هنگام مشکوکم، 
حتم دارم دوباره کلماتم 
در جایی دور 
محو تماشای تو ایستاده اند. 


سعید شجاعی 

کشف کشتار

چشم هایت دلتنگی می آورند
و تو کشتار جمعی ترین
کشف جهانی.


سعید شجاعی 

Friday, November 29, 2013

دربند

چه غم انگیز
از تو رها شده ام،
مثل کودکی در کنج خیابان.


سعید شجاعی 

پریشان

آشفتگی ام
ربطی به نبودن تو ندارد،
من با خودم
خصومت شخصی پیدا کرده ام.


سعید شجاعی 

صبوری

این روزها تمام ِ من،
به انتظار یک لبخند تو
غمگین است.


سعید شجاعی 

Thursday, November 28, 2013

ضروری

دلم می خواهدت، 
مثل عجیب ترین اتفاقی 
که لازم است رخ دهد. 


سعید شجاعی 

Wednesday, November 27, 2013

برفی

ردپای رفتنت
روی برف جا مانده است
و من مثل آدم برفی
با لبخند تمام می شوم.


سعید شجاعی 

Tuesday, November 26, 2013

کارهای سخت

دوست داشتن تو 
کار ساده ای نیست، 
به هیچ وجه نمی شود 
دلتنگت نشد. 

سعید شجاعی 

Monday, November 25, 2013

جور

آبی، سبز، سرخ... 
تو هر چه بپوشی 
به من می آید. 

سعید شجاعی 

حجاب

ببخش خانم،
مردان این سرزمین
بی اجازه ایمان شان را
به زلف های تو گره زده اند.


سعید شجاعی 

Sunday, November 24, 2013

شهود

نیاز به توضیح ندارد،  
نبودن تو 
در من مشهود است. 


سعید شجاعی 

Saturday, November 23, 2013

بینا

بیچاره چشم هایم
که هیچ وقت
دیده نشده اند.


سعید شجاعی 

Friday, November 22, 2013

به اسمم

بی تو فقط 
اسمم را می توانم بنویسم،  
دیگر خبری از شعر نیست. 


سعید شجاعی 

بی جمعه

دیگر هیچ هفته ای
روز تعطیل ندارد،
من شبانه روز
با درد
تنهایی می کشم.


سعید شجاعی 

Thursday, November 21, 2013

هامون

من هم نسل ِ هامونم،
سرگشته از تمام نقشه ها
در خاطره ها نفس می کشم.


سعید شجاعی 

Wednesday, November 20, 2013

غمزادگان

حوا جان
هر چیزی هم بچینی
دیگر این موجودات غمگین
آدم نخواهند شد.


سعید شجاعی 

Tuesday, November 19, 2013

سربار

گره زده ام چشمانم را
در پیچ و تاب گیسویت،
مرا از سرت باز نکن.


سعید شجاعی  

فاش

باید بی گذرنامه خودم را
به مرز تنت برسانم،
و در دنج ترین نقطه آغوشت
حرف های مهمی را فاش کنم.



سعید شجاعی


Monday, November 18, 2013

فصل آخر

شبیه قصه های بلند
خسته ام از بلاتکلیفی،
تنهایی مرا ورق بزن
 و به خودت برس.


سعید شجاعی 

زبان باران

چشم های تو
به لهجه سرزمین مادری ام
سخن می گوید،
من ِ گیله مرد
زبان باران را خوب می شناسم.


سعید شجاعی


Sunday, November 17, 2013

روزهای جهانی

سالهاست که این تقویم های حسود
روز جهانی تو را
بدون من جشن می گیرند.


سعید شجاعی 

Saturday, November 16, 2013

زیبایی

در امتداد دامنت  
زمین زیباتر می شود 
و من با عطر تو 
جوانه می زنم. 


سعید شجاعی 

قصه خصوصی

این روزها زمین
از حجم دلتنگی ام خسته است
و من با کفش هایی که دیگر سر به راه نیستند
روی دست هایم مانده ام
در جایی که هیچ شبی
به من ستاره قرض نمی دهد،

آهای آدم ها
چیزی برای دیدن وجود ندارد
این یک قصه ی خصوصی است.


سعید شجاعی

Friday, November 15, 2013

وحشیانه

 شب به شب
شبیخون می زند،
نبودنت به تنهایی من.


سعید شجاعی 

پناه

چه لذتی دارد
تکیه گاه کسی باشی
که پناه خستگی توست.


سعید شجاعی 

Thursday, November 14, 2013

نفس بکش

تنهایی
هیچ قانونی ندارد،
فقط باید زنده ماند. 


سعید شجاعی  

دیدار

لذت بخش ترین حالت زندگی
با عطر تو
آغاز می شود.


سعید شجاعی 

خط خطی ها

دور خودم را خط کشیده ام
تا در بین هیاهوی آدم ها،  
دیگر گم نشوم.

سعید شجاعی

Wednesday, November 13, 2013

دلتنگیها

کسی که لبخند تو را
دیده است،
از تنهایی اش
جان سالم به در نمی برد.


سعید شجاعی 

تا همیشه

به من
بی خداحافظی سلام کن؛
این معاشرت های کوتاه
هیچ دردی را دوا نمی کند.

سعید شجاعی



Tuesday, November 12, 2013

حکایت

حکایت دل
کوتاه بود،
به اندازه ی اسم کوچکت.

سعید شجاعی 

شور

تو می روی 
و چشم هایم 
شور اش را در می آورند. 


سعید شجاعی 

Monday, November 11, 2013

نهایت

من تمام ادبیات جهانم، 
که با تو
به انتها می رسم.

سعید شجاعی 

Sunday, November 10, 2013

انتحار دریایی

شاید ساحل هم
زیر گوش نهنگ ها
وعده بهشت می خواند.


سعید شجاعی 

Saturday, November 9, 2013

ترس

من با ترس های کودکی ام بزرگ شدم،
اما نبودن تو هولناک تر از
تاریکی و تنهایی است.


سعید شجاعی 

جانگیر

یک بار در جنگ کشته شدم
و در صلح هزار بار بر دار آویخته،
عشق به این سرزمین
همچنان از من جان می گیرد.


سعید شجاعی 

Friday, November 8, 2013

هوا خوری

لب هایم 
در مسیر تنت قدم می زنند،  
و این خارق العاده ترین 
شکل درمان دلتنگیست.  


سعید شجاعی 

قدیمی

به خوشبختی کسی حسادت می کنم
که تو را،
به اسم کوچکت صدا می کند.


سعید شجاعی 

آزادی

جمعه
روز من است،
هر طور که بخواهم
می توانم به تو فکر کنم.


سعید شجاعی 

Thursday, November 7, 2013

قدمت

چند هزار شب
از دلتنگی ام می گذرد،
و من در نبود تو
هنوز با خودم کنار نیامده ام.

سعید شجاعی 

Wednesday, November 6, 2013

لب خند

امشب که بین بغض هایم
سرگردانم،
مرا به لبخندت دعوت کن. 


سعید شجاعی 

Tuesday, November 5, 2013

بی چتر

یک دل سیر
دلتنگی مرا قدم بزن،
حال و هوایم بارانیست.

سعید شجاعی 

Monday, November 4, 2013

گم کرده

بیچاره من
که در خودم،
به دنبال تو می گردم.


سعید شجاعی 

گیسو سیاه

موهایت
سیاه ترین شعر من است،
کوتاه تر از شبهای تنهایی.


سعید شجاعی 

Sunday, November 3, 2013

شاعرم

لعنت به شعر 
که بی تو 
شکل نمی گیرد. 

سعید شجاعی 

Saturday, November 2, 2013

غریبانه

غریبه نیستم،
من تو را به اندازه یک خاطره
و هزار رویا می شناسم.


سعید شجاعی 

غمبار

این شهر لعنتی را سیل برد،
تو زیر چتر چه کسی
پنهان شدی؟

سعید شجاعی 

Friday, November 1, 2013

اسارت

در چنگ چشمانت
مثل یک اسیر جنگی ام،
که هر روز به اعتراف
فکر می کند.


سعید شجاعی


خدایان جمعه

به دست های تو پناه می برم،
خدایان روز جمعه
بی رحم اند.


سعید شجاعی