پشت پلک هایت پرسه می زنم
و مانند سایه ای
که روی دیوار مانده است،
و مانند سایه ای
که روی دیوار مانده است،
گیر کرده ام جایی
که راهی به آن ندارم،
و تو هر روز
هر روز
هر روز
می شکنی خط نگاه مرا عبور
و عبور می کنی از نم گسترده ی چشمانم.
و تو هر روز
هر روز
هر روز
می شکنی خط نگاه مرا عبور
و عبور می کنی از نم گسترده ی چشمانم.
سعید شجاعی
هفت، ده، نودوسه