Wednesday, December 30, 2015

لب خط

تمام شعرهایم
از مسیری آغاز می شوند،
که تو در انتهایش
بوسیده شوی.

سعید شجاعی 
نه، ده، نودوچار


Sunday, December 20, 2015

یلدایم

همه فصل هایم پاییز شده اند،
یلدای من بدون تو،
به فصل های دیگر
میلی ندارد.

سعید شجاعی
بیست و نه، نه، نودوچار 

Wednesday, December 9, 2015

جهاندار

تمام جهان، 
بخشی از زیبایی توست 
که تنوع می بخشد 
دوست داشتنت را. 

سعید شجاعی 
هجده، نه، نودوچار

Friday, November 27, 2015

دشمن

بی سبب نبود
نفوذ لبخند های فتنه خیزت
در شالوده ام،
آه چه دیر شناختم ات
تو دشمن سی ساله من بودی.

سعید شجاعی
ششم، نه، نودوچار

Tuesday, November 17, 2015

آن مرد

باران می بارد 
و من تمام قصه ها را 
قدم زده ام،  
بگو در کجای الف بای تو 
در باران خواهم رسید. 

سعید شجاعی 
بیست و شش، هشت، نودوچار
 

Monday, November 16, 2015

پاییزی

بی باران هم،
تو تماشایی ترین
اتفاق پاییزی.

سعید شجاعی
بیست و پنج، هشت، نودوچار

Wednesday, November 4, 2015

مستی

بیداری ما شایعه ای بیش نبود،
بعد از تو دگر
هوشیاری ما صحت ندارد.

سعید شجاعی

سیزده، هشت، نودوچار

Monday, November 2, 2015

سرکش

چون موجی سرکش،
یاد تو
مرا در دنج ترین خلوتم
غرق می کند.

سعید شجاعی
یازده،هشت، نودوچار

Sunday, October 25, 2015

لب به لب

لب هایم از لبخند
جدا نمی شود،
دوست داشتن ات
به من ساخته است.  

سعید شجاعی
سه، هفت، نودوچار

Saturday, October 17, 2015

حسرت

به تو نگاه می کنم،
همچون گلدان تشنه ای
که در پشت پنجره،
به تماشای باران
نشسته است.

سعید شجاعی
بیست و پنج، هفت، نودوچار

Friday, October 16, 2015

ناشناس

مرا به یاد خواهی آورد،
روزی که من
از یادت برده ام.

سعید شجاعی
بیست و چار، هفت، نودوچار

Saturday, October 3, 2015

روی خوش

لبخند که می زنی 
به یقین می رسم که تو
روی خوش ِ زندگی ام هستی. 

سعید شجاعی 
یازده، هفت، نودوچار

Sunday, September 27, 2015

روزمرگی

روز مره گی یعنی
غیبت تو
در روزهای من.


سعید شجاعی
پنج، هفت، نودوچار

Sunday, September 6, 2015

محصور

همچون پرنده ای
که حجم قفس را باور دارد،
من نیز ابعاد تنهایی ام را
باور کرده ام.


سعید شجاعی
پانزده، شش، نودوچار

Monday, August 24, 2015

رو دست

بغضی روی دستم مانده
که نه می بارد
و نه با لبخندی آرام میگیرد،
بغضی روی دستم مانده
که دل اش برای تو
تنگ شده است.

سعید شجاعی
دو، شش،نودوچار

Monday, July 20, 2015

دعا

دوباره دیدنت
مانند باران تابستان،  
باید مستجاب شود.

سعید شجاعی
بیست و نه، چار، نودوچار

Thursday, July 16, 2015

سراب

دست از این سر به راهی بردار
کسی در دور دست منتظرمان نیست،  
بیا در کنار هم اتراق کنیم.

سعید شجاعی
بیست و پنج، چار، نودوچار

Sunday, July 5, 2015

عسل

همه زندگی ام شیرین شده است، 
همچون زنبوری 
که عشق ملکه را در دل دارد. 

سعید شجاعی 
چارده،چار،نودوچار

Wednesday, June 24, 2015

معشوقم

عشق یعنی لبخند تو
هنگامی که 
به تماشایت نشسته ام.

سعید شجاعی 
سه، چار، نودوچار

Friday, June 5, 2015

مسری

به فکر بوسیدنت افتاده ام،
شاید عشق به تو نیز
سرایت کند.  


سعید شجاعی
پانزده، سه، نودوچار

Sunday, May 10, 2015

یاد

سردرد شده است
هر آنچه که از تو
در ذهنم باقی ماند.

سعید شجاعی
بیست،دو،نودوچار

Saturday, May 9, 2015

صدایش

حرفی بزن 
چیزی بگو،  
نزدیک بیا و دور کن 
این سکوت مزاحم را. 

سعید شجاعی 
نوزده،دو،نودوچار

Saturday, April 25, 2015

رعایت

فاصله ات را با من 
رعایت نکن، 
من از دوریت 
آسیب خواهم دید.  

سعید شجاعی 
پنج، دو، نودوچار

Monday, April 13, 2015

دشمن

بیا فرض کنیم
تقصیر تحریم هاست
که عاشقان تنهایند،   
بگذار باور کنم 
که نبودنت 
دلیل دیگری دارد. 

سعید شجاعی 
بیست و چار، یک، نودوچار

Wednesday, April 8, 2015

بی تکرار

دوست بدارید کسی را 
که تنهایتان نمی گذارد، 
دوست اش بدارید 
چرا که او  
دیگر تکرار نخواهد شد.

سعید شجاعی 
نوزده، یک، نودوچار

Sunday, March 29, 2015

چاره

تو را همیشه دوست دارم،  
چرا که جز این 
نمی شود با تو 
رفتار دیگری داشت. 

سعید شجاعی 
نه، یک، نودوچهار

Wednesday, March 11, 2015

ناخوش

حال مرا بپرس 
تا خوب شود 
این حال خراب. 

سعید شجاعی 
بیست، دوازده، نودوسه


 

Thursday, March 5, 2015

آشنایی

بیا با یکدیگر آشنا شویم،
بیش از این نمی توانم
چشم هایت را
به روی خودم نیاورم.


سعید شجاعی
چهارده، یازده، نودوسه

Monday, March 2, 2015

عادت

دوست داشتنت
بهترین
عادت من است.

سعید شجاعی
یازده، دوازده، نودوسه 

Friday, February 27, 2015

فراموشی

زمان کاری از پیش نبرد
و من تو را هنوز در شبانه هایم
مو به مو مرور می کنم.

سعید شجاعی
هشت، دوازه، نودوسه


Monday, February 23, 2015

تصرف

چشمان تو که می خندد  
من جهان را به یکباره 
در دست می گیرم. 

سعید شجاعی 
چهار،دوازده،نودوسه 

Tuesday, February 17, 2015

دریم

روزی زندگی خواهم کرد
رویایی را که امروز
مرا به لبخند وا می دارد.

سعید شجاعی
بیست و هشت، یازده، نودوسه 

Sunday, February 8, 2015

منطقه آزاد

این یک شعر نیست
منطقه ای آزاد است
برای گریستن
تا دور از چشم های دیگران
جای خالی او را
یک دل سیر بباری.


سعید شجاعی
نوزده، یازده، نودوسه 

Monday, February 2, 2015

تکامل

هدف از آفرینش این است
که من در آغوشت
زندگی کنم.

سعید شجاعی
سیزده، یازده، نودوسه


Saturday, January 31, 2015

مرور

همه رفتنی اند
جز تو 
که در ذهن من 
تمام نمی شوی. 

سعید شجاعی 
یازده، یازده، نودوسه 



Thursday, January 29, 2015

روزی چند نوبت

بی خبری از تو
مثل سر کشیدن شربت تلخی ست
که هیچگاه به طعم آن
عادت نمی کنم.  


سعید شجاعی
نه، یازده، نودوسه 

Tuesday, January 27, 2015

خوابآلود

اگر آمدی بیدارم کن،  
من چشم هایم را تا آمدنت  
در آب نمک خوابانده ام. 

سعید شجاعی 
هفت، یازده، نودوسه

Saturday, January 24, 2015

فال قهوه

طعم قهوه می گیرم
وقتی در فنجان فالت   
مرا جستجو می کنی.  

سعید شجاعی 
چهار، یازده، نودوسه

Tuesday, January 20, 2015

سلحشور

زلف هایت دستانم را بسته است 
و چشم هایت سلحشورانه 
مرا به دامی می افکند 
که انگار هیچ وقت 
سرخی اش بی دلیل نبود،     
لب های تو پایان کار من است. 

سعید شجاعی 
سی، ده، نودوسه 

 

Friday, January 16, 2015

زیر سر

آلودگی هوا
به مرز هشدار رسیده
اما گل های روسری ات
خم به ابرو نمی آورند،
انگار که بهار را
زیر سرِ داشته باشند.


سعید شجاعی
بیست و شش، ده، نودوسه



Wednesday, January 14, 2015

طبیب

نبضم را نه
دستم را بگیر، 
این مرد 
سرش برای تو درد می کند. 

سعید شجاعی 
بیست و چهار، ده ، نودوسه 

Saturday, January 10, 2015

معبد

پرچین پیراهن ات 
پیشگاه معبدی ست 
که خدایان بسیار دارد. 

سعید شجاعی 
بیست، ده، نودوسه 

Monday, January 5, 2015

شوکا در خانه

به خانه که بر می گردم
در خورجینم برایت 
کمی از سیب های حوا 
چند خوشه برنج خوش یمن 
یک بسته ستاره ی تازه نفس 
مقداری دلتنگی 
و یک دسته از گلهای معطر می آورم،  
شوکا 
تو که در خانه ای 
انگار زمین قوت می گیرد 
و آسمان با آن هماهنگ تر است، 
شوکا تو که در خانه ای 
انگار بهار در میان فصلها سرک می کشد
و در اطراف ما هر روز گلی تازه می شکفد. 
از دور که خانه را می بینم 
نفسم بند می آید که این بار 
چگونه به استقبالم خواهی آمد 
و با کدام زبان مهربانی ات صدایم می کنی، 
آه شوکا 
چه باشکوه زیبایی،  
تو را می بینم و از یاد می برم 
که چگونه قرار بود ببوسمت،
دوست دارم همین طور بی سر و صدا 
مانند یک دیوار که محرم راز ات 
مانند یک پنجره و محلی برای دلتنگی های کوچک ات 
مانند یک گلدان و حافظ زیباترین گل های تو باشم، 
تو مانند فرشته ای مهربان در داستان پینو کیو 
به زندگی ام پا نهاده ای.
شوکا نمی شود از چشمان مهربانت پنهان شوم
و چه خوب است در آغوش کشیدنت
و بوسیدن لبانی که به دوست داشتتنت لب گشوده است،
عطر تو در شریان زندگی ام می پیچد
و تنم با دستان مهربانت آرام میگیرد،
شوکا در آغوشت رام می شود
زخم هایی که پیش از تو سرکش بودند
و چه فراوان دردهای جانکاهی
که در سایه ی چشمانت از یاد برده ام.
شوکا در خانه همه چیز خوب است
لباس هایم بوی عشق می دهند و آغوش
کتاب هایم خواندنی شده اند
و برودتی مطبوع
در اتاق هایش جربان دارد.
شوکا
در خانه که هستی
انگار خدا هم روزی چند نوبت
دلتنگمان می شود
و دوست دارد به دیدارمان بیاید.
آه شوکا چه رسم خوبیست
که تو را درانتهای هر شب
به تلافی تمام سالهای دور از تو
در آغوش گیرم و نفس کشم.

سعید شجاعی
پانزده، ده، نودوسه 

Friday, January 2, 2015

سیاستمدار

چپ یا راست 
یک بازی سیاسی است،  
من به حالت گیسوی تو 
گرایش دارم.  

سعید شجاعی 
وازده، ده، نودوسه