سکوت
سکوت
سکوت
تنهایی
تنهایی
تنهایی
چه چیز دیگری از تو باقی مانده است شوکا،
شده ام شبیه وال آبی که تنهاست
در اقیانوسی از خیال،
غطور در اشک،
دست و پا می زند بین امید و نا امیدی خویش.
شده ام
یک وال سرگردان، در پهنای آب های زمین.
بگو چند خلیج را باید به دنبالت بگردم
بگو چند اقیانوس اشک تا تو باقی مانده،
بگو کجای جغرافیا ایستاده ای
که نمی رسد به تو
دست های خسته ی من.
شوکا شده ام همان قصه ای
که هزار افسانه غمگین دارد.
شوکا
شوکا گویان
عبور کرده ام از هر معبری.
تمام اقیانوس پاییز شده است
ای دلیل بهار
ای ساحل آرامش
تا کی مرا از مدار خود دور نگه میداری؟
تا کی فکر پرواز را در چرخش انفرادی خود، نقاشی کنم،
شوکا خسته ام
ترسیده ام بی تو،
تا کی این وال تنها و سرگردان آبهای شور از اشک،
به دنبالت
راهی مسیرهای بی کسی گردد؟
نه دیگر هوا هوای قدیم است
و نه توانم، مجال زیادی به من میدهد.
چیزی بگو
هرچند کوتاه،
هرچند نا مهربانانه،
این اشک
این بغض
کار دست یخ های قطبی داده است.
پس دیگر خودت را از خواب هایم بگیر
بگذار اهلی همین حوالی گردم،
بگذار پایم به زمین برسد
هرچند تلخ
اما از غطور ماندن بین تو و تنهایی
بهتر است.
شوکا جان
دیگر به خوابم نیا.
سعید شجاعی
هفت،چار،نودوهفت
پ ن:
وال آبیتنها ترین وال جهان است که به دلیل فرکانس صدایی که دارد
به احتمالا دانشمندان هرگز نمی تواند وال های دیگر را بیابد
No comments:
Post a Comment