Thursday, June 21, 2012

خدایی میکنم


نه دل به جاده می سپارم
نه به ماه.
امشب
بزمی دارم
در خودم
و از تمام زخم ها
و دردهایم
دعوت به عمل آورده ام.
امشب از
دغل الباب خواب
در پشت پلک هایم خبری نیست.
حتی از طبل بد صدای بی عاری
کوچه ی علی چپ
و
از وز وز آینده های روشن در گوشم
خبری نیست.
امشب تا چشم کار میکند
فقط منم
که چشم در چشم
گذشته هایم نشسته ام.
امشب
بساط ما جور است
از حسرت های رنگارنگ
در طعم های مختلف.
امشب
هر آن چرا که از دست دادم
چه پرشور
در مقابل دیدگانم
به رقص می آید.
من امشب
خدای خودم هستم و بس.
با دنیا
دیگر
کاری ندارم.
امشب
بزمی در من است
تماشایی تر و برتر از
هر فریب و دروغی.
باشکوه شده ام
چه قدر این خدایی
به من می آید امشب.


سعید شجاعی

No comments:

Post a Comment