Tuesday, June 19, 2012

شبیه لالایی

امشب برای
شعر و شراب
برای سر دادن آواز
برای سرودن ترانه ایی بر رو ماه
برای پک زدن به آخرین سیگار
برای هیچ چیز وقت ندارم.
امشب
می خواهم برای پسرم
قصه ایی بسازم
که با خیالی آسوده و ایمن
به خواب برود
تا مبادا جایش را خیس کند.
تا مبادا دردهایم را باور کند
و بفهمد که دنیا
 بی رحم تر از گرگ قصه هاست.
او هنوز کودک است.
آنقدر کودک و معصوم
که هنوز به دنیا نیامده.
امشب حتی برای گریستن هم
وقت ندارم.

سعید شجاعی

No comments:

Post a Comment